اساس هستی

اگر چه مستی عشقـم خراب کرد ولی

اساس هستی من زان خراب آبادسـت



جان منست او هی مزنیدش

http://2.bp.blogspot.com/_5aumgLlZ7iE/SwrRJchwcdI/AAAAAAAAA6I/UuhG-C9RrvM/s1600/zeidabadi+zendan.jpg


جان منست او هی مزنیدش

آن منست او هی مبریدش

آب منست او نان منست او

مثل ندارد باغ امیدش

باغ و جنانش آب روانش

سرخی سیبش سبزی بیدش

متصلست او معتدلست او

شمع دلست او پیش کشیدش

خبر

منتظر شعف ناک ترین خبر زندگیم هستم، شاید مرگ نزدیک باشد.

نوشتن

دلم برای نوشتن لک زده. برای واقعا نوشتن.

احمد ما


احمد ما تو را به خدا زنده بمان. تو را به خدا. مگر ما چند نفر مثل تو داریم که این همه پاک و بی غل و غش باشند؟ تو عزیر دل منی احمد. زنده بمان زندگیم.

سوال

چرا مرا برای درد کشیدن آفریده ای؟

LOST

Lost  اگر با من ارتباطی برقرار می کند به جهت هم‌دردی است. به جهت این است که گم شده ام. همانگونه که بابا پنج سال پیش خوابش را دیده بود. و در این گم شدن فرصت یافته ام خودم را بهتر بشناسم. بهتر ببینم. بتوانم فرق بگذارم بین کسی که بوده ام، کسی که گمان می برده‌ام هستم، کسی که هستم، و کسی که دوست داشته ام باشم. این فرصتی بوده تا بتوانم اندکی بین این چهر شخص فرق بگذارم. فرصتی برای بهتر شدن. برای بهترین شدن. فرصتی برای اینکه پیدا شوم.  

  

Lost ماجرای گم شدن نیست، ماجرای گم بودن است. ماجرای یافته شدن است. و من مدام خودم را در آن می بینم و می یابم.  

درد

درد...  سرد ...  سرد ... سرد ...   

 

خسته تر از همیشه

خیلی خسته‌م، خیلی ...

اعتیاد

 دیروز روز کشف راز این خواب‌آلودگی کشنده بود.