همیشه عاشق گنجشک ها خواهم بود، قول می دهم مواظب باشم "این زبان بسته ها" گشنه نمانند. صدایشان را می شنوم که برگشته اند و فکر می کنم تو برگشته ای. امروز می روم برایشان دانه می خرم می گذارم توی بالکن. ولی فکر می کنی همانطور که سر سفرهی تو می آمدند سراغ من هم خواهند آمد؟
دلم برایت تنگ شده، خیلی دلتنگت هستم. دوست دارم وقتی می آیم بازهم باشی. خودت هم خوب می دانی که باورم نمی شود که نباشی. پس لطفا باش. دوستت دارم آغا. خیلی دوستت دارم آغا.
من و گنجشکای خونه
دیدنت عادتمونه
پ.ن. اینو که نوشتم نتونستم آروم باشم. زدم زیر گریه. زنگ زدم به مامان. بنده خدا کلی ترسید که ساعت چار صبح زنگ زدم. ولی خوشحالم که بهش زنگ زدم. بهش گفتم چقدر دلم واسه بابا تنک شده. گریه کردم. آروم شدم.
جان منست او هی مزنیدش
آن منست او هی مبریدش
آب منست او نان منست او
مثل ندارد باغ امیدش
باغ و جنانش آب روانش
سرخی سیبش سبزی بیدش
متصلست او معتدلست او
شمع دلست او پیش کشیدش
منتظر شعف ناک ترین خبر زندگیم هستم، شاید مرگ نزدیک باشد.
احمد ما تو را به خدا زنده بمان. تو را به خدا. مگر ما چند نفر مثل تو داریم که این همه پاک و بی غل و غش باشند؟ تو عزیر دل منی احمد. زنده بمان زندگیم.
Lost اگر با من ارتباطی برقرار می کند به جهت همدردی است. به جهت این است که گم شده ام. همانگونه که بابا پنج سال پیش خوابش را دیده بود. و در این گم شدن فرصت یافته ام خودم را بهتر بشناسم. بهتر ببینم. بتوانم فرق بگذارم بین کسی که بوده ام، کسی که گمان می بردهام هستم، کسی که هستم، و کسی که دوست داشته ام باشم. این فرصتی بوده تا بتوانم اندکی بین این چهر شخص فرق بگذارم. فرصتی برای بهتر شدن. برای بهترین شدن. فرصتی برای اینکه پیدا شوم.
Lost ماجرای گم شدن نیست، ماجرای گم بودن است. ماجرای یافته شدن است. و من مدام خودم را در آن می بینم و می یابم.
خیلی خستهم، خیلی ...