باز هم تولد

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی 

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی 

 

نه چو مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد 

دگران روند و آیند و و تو همچنان که هستی 

 

 

این رو تصور کن که کسی با نستعلیق زیبایی با دست هنرمند خودش رو کاغذ ابر و باد نوشته باشه.  

 

مگه میشه هدیه ای بهتر از این برای تولدت بگیری؟ مگه میشه؟ 

 

 

تولدی دیگر

آره امروز روز دیگه ایه. ممنونم.

تولدی دیگر

آره امروز روز دیگه ایه. ممنونم.

باز هم دریاچه ی قو

فکر می کنم دریاچه ی قو رو تمام عمرم هم گوش بدم و ببینم خسته نمی شم. این اجرای سن پترزبورگ محشر محشر محشره. هوش از سر آدم می بره.

تولدی دیگر

امیدوارم این یکی واقعا یه تولد دیگه باشه.... 

خسته م امروز ... خیلی خسته ... 

رمضان

حس می کنم اگه بخوام این ماه رمضان ماه خیلی بزرگی خواهد بود. ماهی پر از تغییرای خیلی بزرگ. فقط کافیه که راضی به رضای خدا باشم. مسائل رو سطحی نبینم. رو حرف خدا حرف نزنم. چیزی که همیشه سعی کردم باشم چون مطمئنم که عاشقانه دوستم داره. این اطمینانیه که خیلی های دیگه ندارن. مگه نه؟

دیو-دد-انسان

 این اولین باریه که این رو که می شنوم به کسی دیگه فکر نمی کنم به خودم فکر می کنم:  

 

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست 

 

دیگه دور و ورم دنبال انسان نمی گردم، اینجا دنبالش می گردم. دوست دارم یه بیل و کلنگ وردارم و یه فانوس. قلبم رو حفر کنم تا به یه جایی برسم که تویی. جایی که اون فانوسه باید بره گم شه. حتی چشمای من باید برن گم شن. جایی که انقده نور هست که من کورم. جایی که انقده تو هستی که من نیستم. جایی که بشینم کنارت و بگم می دونی چقدر از دیو ودد ملول بودم؟ می دونی چقد دنبالت گشتم؟ می دونی چقدر درد کشیدم که نبودی، می دونی چقدر دنبالت گشتم؟ می دونی اینکه فکر کنم هر لحظه بیشتر داری زیر روزمرگی های صد-تا-یه-غاز من دفن میشی وحشتناک بود؟ می دونی چقدر  دلتنگت بودم؟  

 

و تو نگاهی بهم بکنی، لبخندی بزنی و بگی: آره عزیزم، می دونم.