- Exorcism of Emily Rose- Rented from BluckBusters -Seagar 1204

 

 

جادوگران سیاه دل کدامین روح شرور را به درون من فرستاده اند تا عشق را بمیرانند.

یک نقاشی، یک قصه: ونوس خفته اثر سه نقاش

 ونوس خفته: جورجونه و تیشان

 

این نقاشی ابتدائا توسط جورجونه (Giorgione  ۱۴۷۷- ۱۵۱۰) نقاش مشهور (به دلیل آثار باقیمانده توسط او) و در عین حال ناشناس (به دلیل کم اطلاعی از زندگیش و عمر کمش) ایتالیایی ترسیم شده است. بدن زن و احتمالا صخره‌ی پشت سر آن توسط وی کشیده شده است. بقیه‌ی منظره‌ی پشت سر و ملافه‌ی زیرپا توسط تیشان (ُُُTitian 1485-1527) دیگر نقاش مشهور که شاگرد وی بود کامل شده اند.  انحناهای مناظر پشت سر در تطابق با انحنای بدن ونوس قرار دارند.  

 

  خویش نگاره‌ای از جورجونه  

 

زمانی یک Cupid (پریواره‌ای به شکل پسربچه در افسانه‌های یونانی) نیز بالای پای وی قرار داشته که درطی گذشت زمان و بازسازی ها حذف شده است اگرچه هنوز می توان با تکنیک‌های جدید بخشی از آن را در نقاشی دید. به هر حال در جاهایی از نقاشی اثر حضور شخص ناشناس سومی نیز دیده می شود.   

 

خویش نگاره‌ای از تیشان

 

 این نقاشی روایتی لاتین را که در قرن شانزدهم رواج داشته بازگو می کند. شعرهایی که درباره‌ی ونوس الهه‌ی عشقند در مراسم عروسی خوانده می شدند. این اشعار ونوسی را روایت می کنند که درمیان پریان خدمتگزارش خوابیده است. وقتی که این اشعار خوانده می شوند کیوپیدی ونوس خفته را از خواب بیدار می کند و به مجلس عروسی می برد تا این الهه‌ی عشق، عشقی ماندگار را بین زوج جاری سازد.  در واقع خواب بودن ونوس در این روایت و این نقاشی نمادی از غیبت وی (عشق) است و بیداریش نمودی از حضور عشق.   

  

 

 ونوس اوربینو - تیشان

جالب است اگر این نقاشی را به اثر دیگری از تیشان به نام ونوس اوربینو مقایسه کنیم.  ونوس بیداری که در چشمان بیننده می نگرد. این نقاشی احتمالا برای اتاق عروس یکی از اشراف سفارش داده شده بود. ونوس بیدار اینجا که برخلاف ونوس قبلی آراسته به جواهر است و گل رزی به نشان عشق در دست دارد در اتاقی بر روی تختی واقعی خوابیده و خدمتکارانی در حال انجام امور منزلش هستند. اینها همه به این معناست که این نقاشی دارای ابعاد زمانی و مکانی است و در خلال روزمرگی زندگی می گذرد. برخلاف ونوس جورجونه که در مکانی که لامکان است و زمانی که تعریف نشده است ترسیم شده است.  

 

در واقع ونوس بیدار اوربینو  حضور عشق را در جریان زندگی تداعی می کند در حالی که ونوس خواب جورجونه عدم حضور عشق را در ناکجاآبادی به تصویر می کشد. در ونوس خوابیده کیوپیدی حضور داشته که وظیفه اش بیدار کردن این عشق خوابیده است که به هر دلیلی حذف شده است و در ونوس بیدار به جای کیوپید سگی نقاشی شده که به آرامی خوابیده است. سگی که نشانه‌ی وفاداری به عشق است. همانگونه که درخت پروانشی که از پنجره به چشم می خورد نماد تعهد ابدی به عشق است.

 

 

 

 پ.ن. گویی جادوگری سیاه دل در شب زفاف نبوده‌ی من ونوس را همچون زیبای خفته به خوابی جادویی فرو برده بود که هیچ کیوپیدی را یارای برخیزاندنش نبود.

 

 

لجن انتخابات

باز هم دلقک بازی های انتخابات شروع شد و یه مشت کثافت شروع کردن به خر کردن مردم و بردنشون پای صندوق رای. کثافتایی که با این کاراشون می خوان پست و مقام آینده شون رو تامین کنن. یکی میگه نوری، یکی میگه خاتمی، یک دیگه میگه میرحسین موسوی. من حالم از این همه سالوس قدرت طلب به هم می خوره که تمام سرمایه شون بازی دادن مردمه تا بتونن به جایی برسن. من حالم از این همه احمق که مثل گوسفند موندن تا یکی بهشون بگه چیکار کن به هم می خوره. من حالم از پیرا از جوونای این مملکت به هم می خوره که فقط دنبال کثافتن. کاش من اونجا به دنیا نمیومدم. هیچوقت اسمش رو نمی شنیدم.

عشق مسیحی

Love the people even though they are unlovable, unbearable, and undesireable, because there  are some moments you are unloveable, unbearable, and undesirable- and god still loves you. 

 

Peter

خسته‌م....

امشب دیدم کریس واسم ایمیل زده که حقوقم رو زیاد کرده. عصبی شدم. نیم ساعتی با خودم کلنجار رفتم و بعد گفتم که نمی خوام.  

 

این ایمیل کریس: 

Hi Mehrdad,

I nearly missed the January payroll deadline!? Here's what I submitted

for you:

Status: Research Engineer

Period: Jan. 1 to March 31

Salary: $4050 per month

Once you have completed your PhD program (which I expect will happen

before March 31), I can hire you as a post-doctoral research fellow and

give you a raise to $4500 per month. Does this sound okay to you?

Chris 

 

و این هم جواب من:  

 

Thanks Chris. I really appreciate but I think I should explain my situation frankly:

I do not expect any raise in my payment. I am still a PhD student and I do not think I deserve it. In addition, I feel that because of some personal circumstances I am not working as well as I should, so having a raise makes me feel guiltier.

In fact, during the last week before holidays, I was very close to come to your office and ask you to not pay me for January because I would not feel well about my outcome and efficency.

I would appreciate if you revise your decision. I think it would be fairer if I stay on the current salary until I officially graduate from my PhD program and, hopefully, solve my problems with myself.

Again thanks. You are so great but I will be much happier if I recieve as much as I believe I deserve. Please do not feel I am rude for this objection.

With the best regards,

Mehrdad

بعدش هم نشستم و گریه کردم. خسته‌م، خیلی خسته‌م....

یک تصویر و هزار حرف

کار زیر اثر مشهوری از یک گرافیست خیلی مشهورتر به نام M.C. Escher است که کار شماره‌ی چهار Circle Limit نام دارد. به لحاظ هندسی کار بیانگر تصویر محدود شده ی بینهایت در یک شکل است. او کارهای متفاوتی در این زمینه دارد اما نکته‌ی بسیار متفاوتی که در این یکی وجود دارد استفاده از دو المان فرشته و شیطان است. نکته ای که Philip Zimbardo در کتابش به آن اشاره می کند. در نگاه اول تو فقط فرشته ها را می بینی در حالی که در نگاه دقیق تر شیطان نیز آنجاست. قبلا هم به این نوع تصاویر اشاره کرده بودم ولی آنچه در رابطه با این تصویر خاصتر است ارتباط آن با درون ماست. در واقع این تصویر نقشه‌ای از شخصیت ماست. تصویریبرخلاف آنچه که همیشه دوست داریم ببینیم. نگاه ما به خودمان کمتر پیش می آید که نگاهی منختلط باشد. ما یا اینیم یا آن. یا خوبیم یا بد. یا فرشته‌ایم یا شیطان. با اینکه اکثرا خود را در نقش فرشته می بینیم وقت‌های محدودی هم می رسد که حس می کنیم شیطانیم و از ما بدتر نیست. این چیزی نیست که این تصویر بخواهد بگوید. قصد این تصویر گفتن این حرف است که شخصیت ما متشکل از بینهایت سلول رفتاری خوب و بد است که شناخت آنها نگاهی عمیقتر می خواهد. شاید حتی نگاهی بسیار عمیق نیز نتواند آن بخش های شخصیت را نشان دهد بلکه آن بخش ها منتظر می مانند تا زمانش برسد و بتوانند خودشان را نشان دهند. شرایط مساعد برای بروز این رفتارها همواره فراهم نیست و ما چیزی از آن نمی بینیم ولی به محض اینکه شرایط فراهم شود هیولاها یا فرشتگان پنهان خود را آشکار می کنند. مثالی از آن را می توان در تغییرات مرتبط با قدرت ببینیم.   

باز هم باید زبان از گفتن ببندم.

 

 

 

 

  

 

حرفی برادرانه

این روایت حرفام با مهران بود که نوشتم و پاک کردم. خسته شدم از خودسانسوری. ولی این سرنوشت منه.  کاریش نمیشه کرد.

 

 

روزی از شر همه چی خلاص می شم. روزی پرواز می کنم. می دونم.

Changeling- Rainbow Theatre

 

 

نکته ای که در این فیلم توجهم را جلب کرد گذر آمریکا از فساد جاری در دهه‌ی سی و چهل به آمریکای کنونی است. امیدوارم کشور من هم چنین پیش رود.

شیطان و خدا - یک تنداندیشی (Brainstorming )

یکی از تفاوت های ادیان ابراهیمی با دین زرتشتی در این است که در این ادیان شیطان  آفریده‌ی خداوند است و در آیین زرتشتی در کنار خداوند اهریمن آفریننده‌ی بخشی از جهان (سیاهی ها). اما در نهایت واقعیت امر این است که شیطان و خدا در هر دو آیین نماینده‌ی دو صورتند، آنچه آدمی خوبی و بدی می خواند. اما نسبت آنان با آدمی در چیست و چرا آدمی دست به آفرینش این دو زده است؟ .... معتقد است که شیطان آینه‌ی خود آدمی است، آینه‌ای که فقط زشتی ها را به تصویر می کشد. به نظر می آید که بتوان این استدلال را به خداوند نیز تعمیم داد و او را آینه‌ی صفات خوب آدمی دانست. این دو در واقع دو آینه‌‌ای هستند که آدمی با طراحی دقیقی تهیه کرده است تا بتوانند دو انتهای طیف شخصیتی بشر را مشحص کنند. شیطان آینه‌ای است که تمام خصایل آدمی را فیلتر می کند و فقط بخش های ناپسند آن را به او نشان می دهد و خداوند دقیقا نقطه‌ی‌ مقابل آن است. اما آدمی در این میانه در کجا قرار می گیرد؟ او همواره بین این دوسر طیف در نوسان است. گاهی به این سو و گاهی به آن سو متمایل می شود.  نهایتا توسط خود انسان که به دنبال این است که مسئولیت را از خود بگیرد و به گردن کسانی دیگر بیندازد اینان از نقش دو آینه خارج می شوند، و همانند دو قطب آهن ربا قدرت می یابند تا آدمی را به سمت خود جلب کنند.   

 

فرهنگ شیطان و خدایی ریشه در نگاه باینری (دودویی) بشری دارد که در بسیاری از تصورات و عملکردهای او تجلی یافته است. همانگونه که منطق سنتی بشری بر درست و غلط بودن یک گزاره شکل گرفته است و گزینه‌ی سومی قابل تصور نیست.  بین خدا و شیطان هیچ قدرت میانی وجود ندارد که بر زندگی آدمی اثر بگذارد. همه چیز به دو بخش نقسیم می شود شر و خیر و بینابین آنها چیزی وجود ندارد که بتواند نقشی ایفا کند. در واقع تنها چیزی که بین آنها قرار می گیرد خود آدمی است که تا حدی می تواند بر سرنوشت خود تاثیر بگذارد. در ضمن این طیف یک طیف دو سری است، در این طیف راه سومی وجود ندارد. هر کسی که از راه خدا خارج شود به سوی شیطان رفته و بالعکس. حتی در فرهنگ مسیحی با وجود خدایان سه گانه اینان با هم هیچ مشکل و عدم توافقی ندارند و اگر جایی هم اعتراضی شود (مثل عتاب عیسی به خداوند در هنگام مرگش) نشانه‌ای از اختلاف در آن نیست. ادیان چند خدایی شاید دارای چنین خصوصیتی نداشته باشند. در خدایان رومی و یونانی و ... همواره کسانی هستند که راه سوم تلقی می شوند. خدایان در این نظام ها همانند خود بشر و طبیعت می توانند همزمان هم خوب باشند و بد. اما چه چیزی باعث شده است که آدمی از گستره‌ی طیفی خدایان خود را به ابتدا و انتهای آن محدود کند؟

Finding Nimo - CBC TV

 

 

خیلی از کارتون‌ها شاید ایده‌آلیستی باشن ولی پیغام‌های زیباتری رو به مخاطبشون منتقل می کنن. انیمیشن پیچشدگیهای شخصیت رو ازش می گیره و با قابل درک کردن و امکان مانور دادن به اون باعث میشه امکان انتقال پیام ساده‌تر باشه.