و اسم تو

این چند تا پست اخیر رو جایی دیگه نزدیک تولدش فقط واسه سوفی نوشته بودم، تصمیم گرفتم بیارم اینجا.

می  خواستم راجع به اسمت بنویسم. اینکه چرا سوفی؟ چون قشنگه؟ البته که هست. اسم زیباییه. ولی من دو تا اسم واست تو ذهنم بود، یکیش همین سوفی ، یکی هم لیلی. این دومی رو هنوزم هم خیلی دوست دارم. دوستش دارم چون پر از عشقه، پر از زیبایی، ببین چی می گه درباره ش:

آفت نرسیده دختری خوب

چون عقل به نام نیک منسوب

آراسته لعبتی چو ماهی

چون سرو سهی نظاره گاهی

شوخی که به غمزه‌ای کمینه

سفتی نه یکی هزار سینه

آهو چشمی که هر زمانی

کشتی به کرشمه‌ای جهانی

ماه عربی به رخ نمودن

ترک عجمی به دل ربودن

زلفش چو شبی رخش چراغی

یا مشعله‌ای به چنگ زاغی

کوچک دهنی بزرگ سایه

چون تنگ شکر فراخ مایه

شکر شکنی به هر چه خواهی

لشگرشکن از شکر چه خواهی

تعویذ میان هم‌نشینان

در خورد کنار نازنینان

محجوبه بیت زندگانی

شه بیت قصیده جوانی

عقد زنخ از خوی جبینش

وز حلقه زلف عنبرینش

گلگونه ز خون شیر پرورد

سرمه ز سواد مادر آورد

بر رشته زلف و عقد خالش

افزوده جواهر جمالش

در هر دلی از هواش میلی

گیسوش چو لیل و نام لیلی

و سوفی ، سوفی رو دوست د ارم به خاطر اینکه پر از عقله، پر از خرده، پر از فهمیدنه. چون فلسفه معنیش میشه “دوست داشتن سوفی”. فلسفه ای که همیشه حسرت کم خوندنش رو داشتم، مثل همه ی چیزایی که عاشقشون بودم و نتونستم تمام زندگیم رو پاشون بزارم. راستی این اسم غیر ممکنه منو یاد یه کتاب نندازه که دوست دارم تو هم به محض اینکه تونستی بخونیش: “دنیای سوفی”. این کتابی بود که وقتی خوندمش از همه ی کسایی که دوستشون داشتم خواستم بخوننش ولی فکر کنم هیچکدوم کامل نخوندن. امیدوارم تو بخونیش عزیزم. دوست دارم کتاب رو، خوندن رو، فهمیدن رو دوست داشته باشی، دوست دارم بتونی اون لذتی رو که توش هست با تمام وجود حس کنی. بهت گفته بودم شاید تنها چیزی که زندگی کردن رو برام با ارزش کرده یاد گرفتن و فهمیدنه؟ یه مدت که با هام باشی می فهمی عزیزم.

به هر حال اسم تو شد سوفی، مامانت و عمه ت و چند نفر دیگه این اسم رو بیشتر دوست داشتن و نظر اونا خیلی موثر بود. حالا می بینی !عزیزم؟ دوباره هم شد جنگ بین عشق و عقل، و کی برنده شده؟ عقل!

دنیای سوفی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


قصه ی پی پی

قصه خونی  دیگه بخشی از برنامه ی خواب سوفی شده. از روزی که تو باغ وحش  شترمرغ رو دیده که پی پی کرده و من  تبدیلش کردم به قصه براش، حالا قصه های پی پی براش خیلی جذاب شدن. غش غش می زنه زیر خنده . هی سعی می کنم قصه ها رو عوض کنم به چیزی دیگه اما گیر میده. اونشب اومده میگه بگو، می گم یه قصه ی دیگه واست می گم. می گه نه می خوام بخندم قبل از خوابیدن! 


به هر حال این روزا کلی قصه ی جورج مانکی  یا همون کیوریوس جورج که محبوب هر دومونه براش می گم و سعی می کنم خلاقیت بیشتری به کار ببرم. دیشب برای اولین بار شروع کردم سوال های جمع و منهایی پرسیدن ، خوب بود، در واقع برای اولین بار عالی بود و از اون بهتر که هی می گفت بیشتر بپرس. 


دلم واسش تنگ میشه، خیلی!  واسه خنده های پر سر و صداش! حتی واسه چند روز!  



فوکو

این روزا میخوام رو میشل فوکو وقت بزارم..

ختم کلام از سعدی

بعد از این همه مدت چیزی که درباره ی دین ها، ایدئولوژی ها، الگوهای زندگی فهمیدم به اون چیزی ختم شده که سعدی بهش گفته خوشه چینی:


خوشه چین باش سعدی صفت/که گرد آوری خرمن معرفت



-------------------------------------------------------


همی یادم آید ز عهد صغر

که عیدی برون آمدم با پدر

به بازیچه مشغول مردم شدم

در آشوب خلق از پدر گم شدم

برآوردم از هول و دهشت خروش

پدر ناگهانم بمالید گوش

که ای شوخ چشم آخرت چند بار

بگفتم که دستم ز دامن مدار

به تنها نداند شدن طفل خرد

که مشکل توان راه نادیده برد

تو هم طفل راهی به سعی ای فقیر

برو دامن راه دانان بگیر

مکن با فرومایه مردم نشست

چو کردی، ز هیبت فرو شوی دست

به فتراک پاکان درآویز چنگ

که عارف ندارد ز دریوزه ننگ

مریدان به قوت ز طفلان کمند

مشایخ چو دیوار مستحکمند

بیاموز رفتار از آن طفل خرد

که چون استعانت به دیوار برد

ز زنجیر ناپارسایان برست

که در حلقهٔ پارسایان نشست

اگر حاجتی داری این حلقه گیر

که سلطان ندارد از این در گزیر

برو خوشه چین باش سعدی صفت

که گرد آوری خرمن معرفت

الا ای مقیمان محراب انس

که فردا نشینید بر خوان قدس

متابید روی از گدایان خیل

که صاحب مروت نراند طفیل

کنون با خرد باید انباز گشت

که فردا نماند ره بازگشت

شب

اگر که بیهده زیباست شب
برای چه زیباست
شب
برای که زیباست؟-

ادوارد هاپر

اگر یه روز بخوام خونه م رو با نقاشی های کسی پر کن، ادوارد هاپر خواهد بود، نقاش تنهایی ها



Edward Hopper and American Solitude | The New Yorker