احتمالا شما هم وقتی هنوز در شوک جنایات سرکوبگران علیه معترضان ایرانی بودید یهو با جنایات حماس علیه مردم اسراییل و بعدش حملات بیرحمانهی اسراییل به مردم غزه غافلگیر شدید . سوالی که این مواقع به ذهنمون میرسه اینه که چی باعث میشه یه آدم به کودکان شلیک کنه یا بمبارانشون کنه؟ به دختران بیگناه تجاوز کنه و مثلهشون کنه؟ تیر ساچمهای بزنه تو چشم پیر و جوون و نوجوون؟ چی میشه که رهبران دستور کشتار وحشیانه مردمشون یا جنگ بیرحمانه علیه ملتی دیگه رو میدن؟ چی میشه که کسی بی اینکه تنش بلرزه و ککش بگزه جنایت میکنه؟ اصلا یه سوال بزرگتر: چی میشه که انسان علیه همنوعش دست به جنایت میزنه؟
جواب این سوالها ساده نیست اما خیلی معتقدن جنایت زمانی اتفاق می فته که جانی بتونه از قربانی خودش ‘انسانیت زدایی’ کنه. اینجوری میتونه بی اینکه باهاش احساس همدردی و همذاتپنداری کنه شکنجهش بده، مثلهش کنه یا حتی بکشدش. در واقع قدم اولی که رهبران جنایتکار ور می دارن اینه که به آدماشون بگن دشمنان مثل ما انسان نیستن یا حداقل انسانهایی مثل ما نیستن و لازم نیست قوانین اخلاقی دربارهشون رعایت بشه.
شاید شما هم اون فیلم اعتراضات پارسال رو دیدید که زنی به یه مامور گارد ویژه می گفت “پسرم من مثل مادر توام” و اون جوابش رو با فحش و باتوم می داد و می گفت “تو حتی جوراب مادر من هم نیستی”، یا صدای اون جنگجوی حماس رو شنیدید که به پدر و مادرش تلفنی می گفت “کلی یهودی کشتم” و اونها هم با خوشحالی می گفتن “ماشاءالله”، یا حرفای اسراییلیها رو گوش دادید که به کشتار دستهجمعی مردم غزه میگن “کشتن تروریستهای وحشی حماس”.
به این کلمات دقت کنید! همه شون یه هدف دارن، هدف اینه که قربانیان رو از انسان بودن خلع کنن و حس همدردی رو حذف کنن! وقتی طرف رو از شبیه خودت بودن خلع میکنی در واقع به خودت مجوز دادی هر جنایتی بکنی، با باتوم بزنیش، ساچمه یزنی تو چشمش، تجاوز کنی، مثلهش کنی، یا بمبارانش کنی. دیگه مهم نیست اگر بچهای باشه همسن بچهی خودت، دختری باشه مثل خواهرت، یا مادری مثل مادرت. وقتی تونستی دیگران رو از “انسان” به “کافر”، “اغتشاشگر”، “ضد انقلاب”، “تروریست”، “فاحشه”، “معتاد”، و ... تقلیل بدی دیگه تو ذهنت جنایت علیهشون رو مجاز کردی.
اینا رو صرفا برای توضیح رفتار این جانیها نمیگم، برای خودم و خودمون می گم که مراقب باشیم با ترفند ‘انسانیتزدایی’ از دیگران به این نتیجه نرسیم که کسی یا گروهی، حتی دشمنمون، لیاقت هر بدی و جنایتی رو دارن. اینجور مواقع باید چو بید بر سر انسانیت خویش بلرزیم که از دستش ندیم.
پست اینستام - خوشحالم که ساده نویسی می کنم
روزهای عحیبیه برای همه و من. روزهای سخت و روزهای شرم. شرم از تاریخ! شرم از شجاعان!
خوب این هم از سرنوشت تاریک جمهوری اسلامی. خاک بر سر اون هایی که همراهش شدن و رانت گرفتن.
مردم تا مصاحبه ی مادر ستار رو دیدم. فاککککککککککککککککککککککککککک یوووووووووووووووووووو جنایتکارها! راست می گه به جز دروغ هیچی ندارید.
واسه ایران چیزی نمونده، معمولی هایی فرهادی و چاووشی و شجریان نیستن که آینده ش رو می سازن؛ شجاعانی نوید و پویا و مهدی یراحی و توماج صالحی هستن که آینده ش رو می سازن.
وقتی در شهر کوچکی بزرگ شده باشی گاهی میخواهی ببینی در قیاس با شهرهای بزرگ چه از دست دادهای و چه به کف آوردهای. از اولش معلوم است که کفهی از دستدادنها در کشوری با توزیعِ بینهایت نامتوازنِ امکانات خیلی سنگینتر است اما باید چیزهای مثبتی هم بوده باشند.
شروع می کنی به شمردن،.اولینش برایت این است که در یکی از باستانیترین شهرهای ایران بزرگ شدهای، شهری که وقتی بعد از بارانِ پرطراوتِ بهاری به دشتهای زیبایش میروی کوزههای شکسته و آجرهای باستانی زیر پایت در خاک نمناک فرو میروند و بوی تاریخی کهن همراه عطر بهار نارنج در هوایش می پیچید. این سویت کاخ آپاداناست، آن سمتت زیگورات چغا زنبیل. حتی به گوشِ هوش میتوانی هیاهویِ مردم را در کوچههای روزگاران بشنوی. بعد به سنتها و فرهنگهای بیهمتایی میرسی که هرگز نمیتوانستی در یک شهر بزرگتر تجربه کنی، حتی طعم بینظیر میوهها و غذاهایی که شبیهشان را جای دیگر دنیا نخوردهای. بعد به مردمی میرسی که سادهاند و صمیمی آنچنان که در قصه های قدیمی، و پیچیدگیهای نامطبوع شهرهای بزرگتر را ندارند. این دلخوشیها را کنار هم بگذاری کفه ی ترازو را در برابر تمام امکاناتی که ظالمانه در این شهر از دست داده ای چندان تکان نمیدهند. اینکه همین الان برادرت در بیمارستان کوچک شهرت در حال اغما باشد و حتی دستگاه ام آر آی یا پزشک متخصص برای تشخیص بیماریاش نباشد یادت می اندازد که بهتر است واقعبین باشی و این دلخوشیها را برای خودت بزرگ نکنی. اما به یاد چیز مهمی میافتی که کلِّ ماجرای این ترازو و مقایسه را به هم میزند.
به یاد مردانِ شجاعِ هفتتپه و خانوادههای صبورشان میافتی که در این شرایطِ سخت، ترسناک و خفهکننده، بی هیچ امکاناتی، بی هیچ درآمدی، با صلابت تمام رودرروی ستم ایستادهاند و آیندهی جنبشهای کارگری ایران را رقم میزنند. به یاد دختر جوانی میافتی که جسارت، بیباکی و انسانیت از سر و رویش می بارد. کمی آنسوتر که نگاه می کنی جوانمردان شجاعی را میبینی که در برابر ظلم با جانِ شیرینشان شوریدهاند.
به خودت میگویی چگونه این همه رشادت را شهری به این کوچکی زاییده است؟ بعد فکر میکنی که مهم نیست چه از این شهر کوچک به کف آوردهای یا چه در آن از دست داده ای، مهم این است که می توانی افتخار کنی کودکیت را در شهر ی گذرانده ای که این همه رادزن و رادمردِ جسور، بیباک و شجاع آفریده است . شاید بزرگی شهرها را باید به شمار شجاعانشان سنجید.
#سپیده_قلیان
#اسماعیل_بخشی
#کارگران_هفت_تپه
#شوش_دانیال
#خوزستان_آب_ندارد
این روزهام اشک و آهه.
اگر شما به دلیل اینکه هموطنت عرب هست و فارس نیست ازش حمایت نمی کنی شاید لیاقت هموطن بودنش رو نداشته باشی و باید کنارت بزاره.
اگر شما اجازه می دی هموطنت گرسنه و تشنه بمونه تا خودت سیر و سیراب بشی این حق رو نداری که ازش توقع داشته باشی بخواد کنار تو بمونه.
آگر شما این استدلال رذیلانه رو می کنی که چون هموطنت به عربی شعار می ده نباید ازش دفاع کنی بهتره هموطن ایشون نباشی و بهش حق بدی بگذاردت کنار.
حتی اگر فکر می کنی حق داری که مردمی رو که می خوان از مرز پرگهرت جدا بشن کشتار بکنی تا همراهت بمونن تا بیشتر چپاولشون کنی تو لیاقت این رو نداری که هموطنت باشن و بهتره کنارت بزارن. حفظ تمامیت یک مملکت انصاف، برابری و عشق می خواد نه تبعیض، سوء استفاده و گلوله!
خون آبان دوباره جوشید، به همه ی کسانی که می گفتن خوب حالا چی شد، کشته شدن رفتن می گفتم دوره ی بکش و در رو تموم شده.