از سفر خسته شدم. نیاز به استراحت از سفر دارم.
از دیروز صدبار همخوانی اوین ازسفرناک رو گوش دادم و هر بار بیشتر از خجالت آب شدم در مقابل این همه شجاعتی که از دی 96 در حال رخ دادن بوده.
این اولین دوچرخه سواریم تو بی سی بود. عالی بود اما آخرش که تموم شد و پای ماشین رسیدم به سرم زد برم اون ور راه مسیر اونجا رو هم امتحان کنم. از یه سرپایینی خیلی تند اومدم پایین (آره می دونم نباید ) و با کله رفتم پایین. دستم حسابی زخمی شد و خونریزی می کرد اما اون موقع همه ش می گفتم همه ی پوستم هم رفته باشه مهم نیست فقط امیدوارم زانوم نشکسته باشه.
حرف نداشت، عالی بود. لحظه شماری می کنم واسه دفعه بعد.
امروز هم دوچرخه دور گلنمور (مسیر محبوبم) شد چون هوا برای این موقع عالی بود اما کی می دونه هفته ی بعد هم میشه یا نه (این هفته باید ورنان باشم). به خاطر همین دارم اندک اندک سویچ می کنم به اسکیت و شاید اسنو شوینگ اضافه شه به زودی.
استارباکس و کانال جاز دوشنبه (نمی دونم چرا به این گوش می دم با اینکه یکشنبه س) - باید بشینم سنگام رو با خودم وا کنم. روزهای غریبیه.
خوب باید دوباره می رفتم. دهانم سرویس شد اما عالی بود.
این هفته اولین مونتین بایکینگ اساسیم بود تو Fullerton Loop. سخت بود و بسیار جذاب. حالی داد!
امسال هم صد کیلومتر کلگری بنف رو رفتم. بهتر از پارسال بود و کمتر خسته شدم احتمالا چون آماده بودم. نتیجه ی فاندریزینگ هم خوب بود.
درد محمدرضا تمام وجودم رو آغشته کرده، دردی که نمی خوام بزارم بره.
شنبه با دوچرخه از کلگری تا بنف رو رفتم دوباره بعد از مدتها، تبدیلش کردم به فاندریزینگ، خیلی خوب بود، باسنم داغون شد البته، جیغ می زدم.