کلاغ

«کلاغ‌ها همیشه جذبم کرده‌اند» این را که دوباره خواندم، کمی فکر کردم که ببینم چرا این حرف را زده‌ام. کلی کلاغ به ذهنم یورش آوردند. روزهای پاییز کودکیم در اصفهان، آن موقع که جنگزده بودیم و برگ درخت‌ها زرد می‌شد پر از کلاغ بود. چند سال بعد اولدوز و کلاغهای صمد و اولدوز و عروسک سخنگویش که کلاغ‌هایش مهربانترین کلاغهای دنیا بودند. کلاغ‌هایی که در پارک لاله برایشان نان و کالباس می انداختم و با گربه‌ها سر آن مسابقه می دادند. کلاغ زخمی که در خوابگاه علم و صنعت دیدم و فردایش پرهایش را دیدم که از چنگ گربه‌ها سالم بیرون آمده بودند. برایم عجیب بود که وقتی زخمی شده بود و به زمین افتاده بود چند کلاغ دیگر بالای سرش می رفتند و می آمدند و قیل و قال و شیون می کردند تا ساعتها. حتما باید از مردنش خیلی دلگیر شده باشند و حالا هم کلاغ‌های اینجا.

تنهایی - ۲

مرد به نحو عجیبی نمی‌گذاشت از روبرو عکاسی‌اش کنم. هر وقت به سمت صورتش نشانه می‌رفتم با همین آرامشی که می‌بینید ۹۰ درجه می‌چرخید، بی اینکه کلامی بگوید یا حتی کمترین نارضایتی در چهره‌اش دیده شود.

افرا - بهرم بیضایی

کاش می‌دیدمش.

 

آن گل

«آورده اند ؛ در آن هنگام که او را سنگسار می کردند ، هر کسی سنگی می انداختند . شبلی موافقت را گِلی انداخت . حسین بن منصور آهی کرد . گفتند : از همه سنگ ننالیدی ، از گلی نالیدن چراست ؟ گفت :" از آنکه ، آنها نمی دانند ومعذورند . از او سختم می آید که می داند نباید انداخت و باز می اندازد»

تذکره الاولیاء- در ذکر حسین ابن منصور حلاج

 

و این «عشق شوم» آن گِل بود.

 

روایت باززایی -۳

درد

صورتت که از شدت درد یخ می‌کند سایه‌ی سیاهیْ سرمایِ غم را به زمین می‌دهد،

اما برقِ هیجان بچه داشتن در چشمانِ بیمارت

     -که هر از گاهی پس از به سختی به هم فشردن بازشان می‌کنی- 

                                                            سیاهی غم را می‌رماند.      

و غرش‌هایِ دردناکِ تولدِ مادر شدنت

                        - که دیگر تاب ماندن در سکوت دهانت را نمی‌آورند-

                                                            خواب را از چشمانِ سرما می‌رباید.

تو در آن بالا با این درد کشیدن‌ها خویش را تمام می‌کنی تا بزایی،

و در این پایین مردمانی که نوزادِ پر طراوتت را می‌بینند

     - که گونه‌های سرخشان را خیس عشق می‌کند

                        و پستانهای کوه هایشان را پر از طراوت زندگی -

                                        نه هجرت طولانیت را با آن شکم سنگین باردار به یاد می آورند،

                                        و نه درد طاقت‌کشی را که هنگام زایمان زیباترین کودک می‌کشیدی.

 ابرک زیبای من، بهترین مادر ...

 

روایت باززایی - ۲

ویرایش شد.

«ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نمی باشد و موسیقی را از آواز او دریافته اند.» (برهان قاطع)

 ققنوس ریشه در اساطیر ایرانی ندارد و شاید به همین دلیل است که علیرغم دارابودن پتانسیل بالا نتوانسته است جایگاهی درخور برای الهام ادبی در زبان فارسی بیاید. اسطوره ققنوس از مصر باستان می‌آید، جایگاه جغرافیایی آن در صحاری عرب است و برخی پدیده‌ی الهام بخش باززایی آن را طلوع و غروب خورشید دانسته‌اند. به هر حال ققنوس توانسته در فرهنگ کلاسیک و جدید غرب جایگاهی  درخور یابد. آخرین مورد مشهور آن شاید داستان و فیلم هری‌پاتر به نام محفل ققنوس باشد. اگرچه باززایی تنها متشکله‌ی شخصیت اسطوره‌ای ققنوس نیست و روایتی دیگر که توسط هرودوت نقل شده از نعش‌کشی جسد(خاکستر) پدرش درون تابوتی تخم‌مرغ شکل از صمغ به شهر آفتاب (هیلیوپولیس) مصریان حکایت دارد، ولی آنچه او را برای ادیبان الهام بخش نموده همین اسطوره است. ققنوس در مصر باستان همچون لک‌لک تصویر شده ، اما در ادبیات رومی-یونانی-مسیحی به شکل عقاب یا طاووس ترسیم می شود.

 ققنوس در آیین کلیسا جایگاهی ویژه دارد و رستاخیز مسیح، جاودانگی، معاد جسمانی و بکرزایی  را نمادسازی می کند. گروهی مرگ مرگ‌پذیری ققنوس را رمز جاودانگی‌اش می‌دانند. لاکتانتیوس (۲۵۰-۳۱۷ میلادی) در مورد او می‌نویسد:

«تنها دلخوشی ققنوس مرگ است، برای آن که بتواند زاده شود ابتدا می خواهد که بمیرد. او فرزند خویشتن است. هم والد خویش است و هم وارث خود، هم دایه است و هم طفل. در واقع او خودش است ولی نه همان خود، زیرا او ابدیت حیات را از برکت مرگ به دست آورده است.»

 به هر روی ققنوس در آسمان ادب فارسی بسیار کم پرواز کرده است. شاید تنها روایت قابل اعتنا از او از آن عطار باشد و در ادبیات نوین نیز این نیما است که دوباره او را به پرواز مرگ می‌برد و سیاوش کسرایی نیز به نحوی متفاوت او را می‌سراید. شفیعی کدکنی نیز او را به کوتاهی بدینگونه روایت می کند:

«در آنجای که آن ققنوس آتش می زند خود را/پس از آنجا کجا ققنوس بال افشان کند در آتشی دیگر/خوشا مرگی دگر/با آرزوی زایشی دیگر».

 

 

تنهایی - ۱

 

کلاغ‌ها همیشه جذبم کرده‌اند و این یکی زیبا بود. زیبا.

مبانی تفکر انتقادی - ۲

ارتباطات شخصی-جمعی هر کس زمینه در ارتباطات درونی وی دارد بر مبنای شناخت روند تفکر کل می‌گیرند. بنابراین برای تفکر انتقادی از اولین ضروریات شناخت روند تفکر بشر است. این درون‌مایه‌ی بحث تفکر انتقادی است. اهداف بحث تفکر انتقادی عبارتند از:

 شناخت محدودیت‌های تفکر - در واقع ما باید علیرغم تصورمان باور کنبم که کنترلی بر روند تفکر خود نداریم.

 تشخیص ایدئولوژی‌ها و فرض ها - عمدتا ما دارای دلایل کافی برای بعضی مسایل نداریم در حالی که آنها را پذیرفته‌ایم.

- گسترش تفکر به حوزه‌هایی فراتر از اعتقاداتمان، ارزش‌هایمان و ایده‌هایمان

به هر حال همه‌ی اینها نیازمند تغییران عمده‌ای هستند که اولا آرام صورت می‌پذیرند، ثانیا دشوارند و ثالثا می‌توانند حتی تهدیدکننده و خطرناک باشند.

 

مبانی تفکر انتقادی -۱

تولید دانش بستگی به چگونگی کارکرد تفکر ما دارد. ما واقعیت‌ها را از طریق تجربه‌ی حسی و فرضیات انتزاعی می‌سازیم، و از آنها برای ساختن سیستم ارتیاطی خود (یعنی پارادایم‌ها و ایدئولوژی‌ها) استفاده می‌کنیم که برای درک جهان استفاده می‌شوند. برای درک این پروسه ما نیازمند این هستیم که دریابیم مردم چگونه می اندیشند، چگونه این روند اندیشه می‌تواند توانایی ما را برای «شناخت» محدود کند، و چگونه زبان و فرهنگ بر روش برخورد ما با این مسئله تاثیر می‌گذارند. همه‌ی فرهنگ‌ها و تخصص‌ها از ایدئولوژی‌ها برای راهنمایی رفتار و تفکر به سمت خاصی بهره می‌یرند. اگرچه ایدئولوژی‌ها می‌توانند سودمند باشند، ولی اغلب نامرئی هستند. این نامرئی بودن باعث می شود فرضیات درون ساختاری که پاسخ ما را به مسائل مشخصی محدود می‌کنند مخفی بمانند. نتیجه اینکه که اگر ما بخواهیم انتقادی فکر کنیم باید نسبت به ایدئولوژی‌های خود معرفت پیدا کنیم.

مطالعه‌موردی: اصلاح رفتار و ارتقاء

یکی از ایدئولوژی هایی که عمیقا در جامعه‌ی ما ریشه دو.انده است تئوری لزوم جایزه برای ارتقاء، پیشرفت و تعالی اقراد، یا برای ایجاد انگیزه و علاقه، و یا اصلاح رفتار است. این ایده تا حدی در جامعه ریشه دوانده که تقریبا در تمامی اجزاء جامغه می‌توان آن را مشاهده کرد. لوازمی از قبیل، نمره، حقوق، ارتقاء شغلی، بورسیه‌های تحصیلی، جوایز علمی و ... از جمله جوایزی هستند که جامعه برای فرد در نظر می‌گیرد. از طرفی جوایز منفی (تنبیه) نیز روشی است که جامعه از آن بر اساس این ایدئولوژی بهره می‌برد. این ایدئولوژی چنان نهادینه شده است که سیستم تحصیلی تمامی مبانی خود را بر آن اساس میتنی نموده است. همکنون ایدئولوژی «این کار را انجام بده و این را در عوض بگیر» در همه جای جامعه موجود است. کودکان از همان اتدا از طریق برخورد، جایزه، تشویق، تنبیه) در معرض این ایدولوژی قرار گرفته و با آن رشد می‌کنند.

تکمیل می‌شود (امید نذاشت تمومش کنم گفت شام آبگوشت دارن و من هم باید سریع برم بخورم)

خوب حالا شامم رو خوردم و مثل بچه‌ی آدم برگشتم دانشگاه!  آبگوشت عالی بود با ترشی خونگی+سالاد+سبزی خوردن +نون پیتا. رمز آبگوشت خوشمزه رو هم سپیده برام قاش کرد: برای تندکردن فلفل قرمز و برای طعم و بو فلفل سیاه اضافه کنید. بعدش معلوم شد که جشن تولد امیده و خود امید هم خبر نداشته. خلاصه کیک و شمع و ...

با وجود اینکه ایده‌ی «انجام بده و این را بگیر» به صورت جاری و ساری در جامعه وجود داشت، موضوع وقتی مورد تاکید قرار گرفت که «رفتارگرایی» در سال ۱۹۱۲ توسط جان واتسون ارائه شد و در حالیکه  در دهه‌ی ۱۹۰۰ توسط اسکینر شاخ و برگ داده شده بود. اسکینر معتقد بود که یادگیری/رفتار ما توسط «چیزی» کنترل می‌شود که بعد از هر عمل/رفتار می‌آید. همانطور که بسیاری دیگر از ایدئولوژی ها در جامعه هستند، رفتارگرایی نیز پنهان بود و بدون هیج سوالی از لوزام مورد نیاز برای ارتقاء در نظر گرفته می‌شد. بر همین تصور بود که در سال ۱۹۶۱ یک دانشجوی دکترا، لوییس برایتول-میلر، تصمیم گرفت این موضوع را بررسی کند که چه نوع جایزه‌ای می‌تواند کارآیی را بیشتر کند.پیش از آن با اینکه پذیرفته شده بود که جایزه کار می‌کند ولی هیچکس به فکر اندازه‌گیری این کارآیی نیفتاده بود. برایتول-میلر دو گروه (مجموعا ۷۲ نفر) کودک ۹ ساله را در نظر گرفت و از آنان خواست تفاوت‌های تصاویر خیلی شبیه هم را پیدا کنند.  برای اینکار برای یک گروه دستمزد در نظر گرفت و از دیگر گروه خواست که داوطلبانه اینکار را انجام دهند. ابتدا براتول-میلر فکر کرد که داده‌ها را اشتباه تفسیر می‌کند ولی بعدا دریافت که گروه پرداخت‌شده ضعیف‌تر عمل کرده است. پس از این مطالعه آزمایش‌های متعددی بر روی افراد از هر سنی و همچنین مرد و زن انجام گرفت. این آزمایش ها در رابطه با مسائل مختلفی از قبیل فعالیت فیزیکی، یادگیری، خلاقیت، تشخیص تصویر، طعم‌آزمایی و غیره انحام گرفت. تقریبا بدون هیچ استثنایی نتایج یکی بود: جایزه اثر منفی بر یادگیری دارد. در واقع نتایج برایتول-میلر غیرعادی نبودند بلمه از نوع متداول الگوهای عمومی رفتاری در تمام حوزه‌های جامعه بودند. 

حال به سوال‌های زیر فکر کنید:

- واکنش اولیه‌ی شما به این اطلاعات چیست؟

- چرا این مطالعه‌ی موردی می‌تواند مهم باشد؟

- کدام یک از ابعاد طبیعت بشری می‌تواند این نتایج را توضیح دهد؟

-این موضوع می تواند مبنای چه پیشنهاداتی برای ساختار اجتماعی و آموزش باشد؟

-