فاک یو

مردم تا مصاحبه ی مادر ستار رو دیدم. فاککککککککککککککککککککککککککک یوووووووووووووووووووو جنایتکارها! راست می گه به جز دروغ هیچی ندارید. 

خر

امروز داشت درباره ی جفتک خرکی که تو کلاس ژیمناستیکش یاد گرفته صحبت کرد و گفت که خرها بدجنسن که جفتک می زنن، سعی کردم درباره ی فایده خر و زحمتاش بگم که کارم کشید به درباره ی گذشته صحبت کردن و اینکه زمونی ماشین نبوده و با خر و اسب مردم می رفتن این ور اون ور. هدفم این شد اون لحظه که بهش مفهوم گذشته های دو ررو براش ایجاد کنم یواش یواش. پرسید اون موقع ما هم ماشین نداشتیم، و من در گل موندم که چی جوابش رو بدم، عملا جوابی نداشتم. 

مارکتینگ

قبلا یه چیزی درباره ی مارکتینگ نوشنه بودم اینجا درباره ی کسی که مارکتر بود و به عنوان مهندس هایر شده بود. دیروز خبرش اومد، گندش رو زده بود به یه آدم حسابی که دستش رو گرفته بود ....

پی، پو، بوبو

این ها رو می نویسم که بمونه:

- به نظر میاد برای خانم جالب ترین روایت ها درباره ی این سه تاس پی، پو، بوبو. 

- از کوچیکی به دلیلی که نمی دونیم به کنترل تلویزیون می کفت اِستَبا، نتیجه ش این شدکه الان ما هم می گیم استبا

- وقتی می خواد نصیحتت کنه و کف دستاش رو میاره تکون می ده جلوت که مثلا نباید تند رانندگی کنی وگرنه تصادف می کنی یا اینکه نباید زیاد شکلات بخوری هیچ چاره ای جز مرچنیدنش (به دزفولی یعنی بغل کردن و فشار دادنش شدید)

- صحبت از فشار دادن شد، پریروز ازم شاکی بود که وسط کار بغلش نکردم، انقده غر زد که مجبور شدم پاشم مرچنمش

- خانم نه تنها قلقلکیه که عاشق قلقلک هم بوده همیشه دستورالعمل هم داره واسه قلقلک که کجاش رو باید قلقلک بدی

- شاکیه که دیرتر از وقت تعطیلی کلاس میارمش و باید بره افترکر، بهش گفتم به خاطر کارمه اما متوجه نمیشه




سخت پسند

چی شدم، نمی دونم اما به قدری سخت پسند شدم که کمتر فیلمی از فیلم های معروف دنیا درگیرم می کنه. خیلی وقته سینمای دو قرونی ایران رو ول کردم و از خودم ناراحتم که روزگاری دنبالش می کردم.  

وحشت جنگ

ای رو ابراهیم نوشته بود که حیفم اومد ثبتش نکنم، نوع گفتنش بی نظیر دردناک بود:



 عکس فوق مادر محمد و کاظم از دوستان دوران راهنمایی من بود.  نمی دونم یادتون هست یک ماشین مهمات توی جاده شوش عمله تصادف کرد و اتیش گرفت و گلوله هاش توی منطقه پخش شد یا نه؟ دوستان من محمد و کاظم قصد داشتن یکی از گلوله ها را از بیابون بیارن پایگاه تحویل بدن که از دستشون افتاد و به جز خودشون که تیکه تیکه شدن سه نفر دیگه هم کشته شدن و دو نفر هم شدیدا مجروح شدن که همگی از دانش آموزان مدرسه راهنمایی عمله بودن.  یدالله هم  از روی دکل افتاد و شهید شد بعد از جنگ هم.


 یدالله از روی دکل چی افتاد؟ تو جنگ؟


نه یدالله بعد از جنگ در هنگام سربازی از روی دکل افتاد ...چون برادرش عبدالله جزو مجاهدین بود و اون موقعه زندان بود می گفتن از روی دکل پرتش کردن پایین


کلا این خانواده ۴ تا پسر داشت که ۳ تا کشته شدن بزرگه هم ۱۵ سال زندان بود


تازه خانواده اون ۳ نفر نسبت به این خانواده دید خیلی بدی داشتن و کشته شدن بچه هاشون رو به گردن این خانواده انداخته بودن

Casablanca

بسی ضعیف تر از تصور بود. 



Casablanca (film) - Wikipedia