یکی از تفاوت های ادیان ابراهیمی با دین زرتشتی در این است که در این ادیان شیطان آفریدهی خداوند است و در آیین زرتشتی در کنار خداوند اهریمن آفرینندهی بخشی از جهان (سیاهی ها). اما در نهایت واقعیت امر این است که شیطان و خدا در هر دو آیین نمایندهی دو صورتند، آنچه آدمی خوبی و بدی می خواند. اما نسبت آنان با آدمی در چیست و چرا آدمی دست به آفرینش این دو زده است؟ .... معتقد است که شیطان آینهی خود آدمی است، آینهای که فقط زشتی ها را به تصویر می کشد. به نظر می آید که بتوان این استدلال را به خداوند نیز تعمیم داد و او را آینهی صفات خوب آدمی دانست. این دو در واقع دو آینهای هستند که آدمی با طراحی دقیقی تهیه کرده است تا بتوانند دو انتهای طیف شخصیتی بشر را مشحص کنند. شیطان آینهای است که تمام خصایل آدمی را فیلتر می کند و فقط بخش های ناپسند آن را به او نشان می دهد و خداوند دقیقا نقطهی مقابل آن است. اما آدمی در این میانه در کجا قرار می گیرد؟ او همواره بین این دوسر طیف در نوسان است. گاهی به این سو و گاهی به آن سو متمایل می شود. نهایتا توسط خود انسان که به دنبال این است که مسئولیت را از خود بگیرد و به گردن کسانی دیگر بیندازد اینان از نقش دو آینه خارج می شوند، و همانند دو قطب آهن ربا قدرت می یابند تا آدمی را به سمت خود جلب کنند.
فرهنگ شیطان و خدایی ریشه در نگاه باینری (دودویی) بشری دارد که در بسیاری از تصورات و عملکردهای او تجلی یافته است. همانگونه که منطق سنتی بشری بر درست و غلط بودن یک گزاره شکل گرفته است و گزینهی سومی قابل تصور نیست. بین خدا و شیطان هیچ قدرت میانی وجود ندارد که بر زندگی آدمی اثر بگذارد. همه چیز به دو بخش نقسیم می شود شر و خیر و بینابین آنها چیزی وجود ندارد که بتواند نقشی ایفا کند. در واقع تنها چیزی که بین آنها قرار می گیرد خود آدمی است که تا حدی می تواند بر سرنوشت خود تاثیر بگذارد. در ضمن این طیف یک طیف دو سری است، در این طیف راه سومی وجود ندارد. هر کسی که از راه خدا خارج شود به سوی شیطان رفته و بالعکس. حتی در فرهنگ مسیحی با وجود خدایان سه گانه اینان با هم هیچ مشکل و عدم توافقی ندارند و اگر جایی هم اعتراضی شود (مثل عتاب عیسی به خداوند در هنگام مرگش) نشانهای از اختلاف در آن نیست. ادیان چند خدایی شاید دارای چنین خصوصیتی نداشته باشند. در خدایان رومی و یونانی و ... همواره کسانی هستند که راه سوم تلقی می شوند. خدایان در این نظام ها همانند خود بشر و طبیعت می توانند همزمان هم خوب باشند و بد. اما چه چیزی باعث شده است که آدمی از گسترهی طیفی خدایان خود را به ابتدا و انتهای آن محدود کند؟