یک نقاشی، یک قصه: دوجنس‌گونگی در اسطوره

 

 دگرشکلی هرمافرودیتوس و سالماسیس - ژان گوسارت - ۱۵۲۰ 

 

این نقاشی بر اساس قصه‌ای از کتاب Metamorphoses ‌(دگر شکلی) اثر Ovid ترسیم شده است. این کتاب محل الهام برای بسیاری از نقاشان  قرون وسطی بوده است. و اما قصه:

 

هرمافرودیتوس پسر هرمس و آفرودیت است که  توسط پریان در بلندی های کوه رشد یافت. زمانی که پانزده-شانزده ساله (سن بلوغ؟) بود خسته از زندگی یکنواختش از کوه پایین آمد و وارد جنگل شد. همانجا بود که به پری چشمه (Naiaad) سالماسیس برخورد و سالماسیس عاشقش شد. تلاش او برای فریفتن پسرک به جایی نرسید. در فرصتی که هرمافرودیتوس کمان می برد او آنجا نیست لباسش را بیرون آورد و وارد چشمه شد. در این هنگام سالماسیس از پشت درختی به درون چشمه پرید، خود را دور او پیچاند و شروع به بوسیدن و لمس کردن سینه هایش کرد. در حالی که هرمافرودیتوس مشغول تقلا بود سالماسیس از خدایان خواست تا کاری کنند که این دو همیشه با هم بمانند. دعایش اجابت شد و آن دو یکی شدند و موجودی دوجنسه پدید آوردند. هرمافرودیتوس، شرم‌سار و گریان، چشمه را نفرین کرد تا هرکه در آن آب‌تنی کند دگرگونه شود.  

 

ماجرا یافتن توجیهی مقدس برای وجود دوجنسگان است. قصه در محیطی مردسالار می گذرد که بر فریبنده بودن زن تاکید دارد. به نظر می آید ژان گوسارت در تصویر کردن ترکیب دو شخصیت در پایان ماجرا مشکل داشته است. چنانکه می بینیم در دوردست تابلو روحواره‌ای از این دو را نشان می دهد که در حال ترکیب شدن آن دوست.  در پایین نقاشی‌ دیگری از ماجرا می بینید. معصومیت تلاش و تقلای هرمافرودیتوس در این نقاشی‌ها مشهود است. همچنانکه فریبندگی همراه به خشونت سالماسیس.

 

 

 

سالماسیس عاشق هرمافرودیتوس می شود - فرانسیسکو آلبانی - ۱۶۶۰ 

 

مجسمه‌ی زیر آن معجون ساخته شده را به نمایش می گذارد. در واقع کل ماجرا بیانگر گناه‌وارگی دوجنسه بودن در فرهنگ مردسالار است. در این روایت در دوجنسگی‌ زن نقش غالب و برتر را ایفا می کند و مرد مغلوب و منفعل است. زن از پیوند با مردانگی مغرور و خرسند است و مرد از زن‌آمیختگی شرمسار و سربه‌زیر. نگاهی‌ که همه‌ی ضرب‌المثل ها و متل هایی را که زن مردنما را مقامی بالا می دهند و مرد زن نما را شخصیتی حقیر می نمایانند. به هر حال نهایتا نام این معجون هرمافرودیتوس می ماند و اثری از سالماسیس باقی نمی ماند.  چیزی که اینجا باقی می ماند مردی زن نماست و شرمسار. فراموش نباید کرد که هرمافرودیتوس از همان ابتدا و پیش از زن‌آمیحتگی با نام ترکیبی دو نیمه‌ای از هرمس (مرد) و آفرودیت (زن) نامیده می شده است. گویا این نامگذاری خدایان این را برایش مقدر فرموده بوده اند.   

 

به بطن اسطوره که سفر کنیم و از آن که بگذریم می بینیم سالماسیس کسی جز نیمه‌ی دوم هرمافرودیت نیست که تا بلوغ او پنهان بوده است. هرمافرودیتوس در واقع با سفر از بلندای کوه مقدس به جنگل سرنوشتش سفری به درون خود را آغاز می کند. سفری که در واقع کشف نیمه‌ی گم شده‌ی اوست. هرمافرودیتوس در مقابله با این نیمه‌ی نویافته که هویتی را که در طی مدتها جامعه و محیط برای او ساخته‌اند مغلوب می شود و احساس شرمساری و انزوا می کند. اما در واقع اتفاق جدیدی برای او نیفتاده است. او از همان ابتدا هرمافرودیتوس دوجنسه بوده است اما تا پیش از بلوغ خود و جامعه به او امکان پنهان کردنش را داده‌اند اما بلوغ چون آن سفر از خلوتگاه مقدس کوه به دیار پرماجرای رشد شخصیت و خودشناسی است که او را به چشمه‌ی خودآگاهی رهنمون می شود و در آنجاست که نیمه‌ی ناشناخته (سالماسیس) او را مغلوب خود می کند و نیمه‌ی زنانه‌اش را به او می نمایاند. از آن پس سالماسیس از بین می رود و در وجود هرمافرودیتوس محو می شود اما هرمافرودیتوس دوجنسه همچنان باقی است.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد