باز که بباری ریشه هایم را خواهم برید، سینه خیز ساقهای خونینم را به دنبال خواهم کشید و از این گلخانهی شیشهای خشک به خیابان خیس مجاور خواهم رفت، چشمهایم را زیر رگبارت باز نگاه خواهم داشت تا زایش شکم برآمدهات از میانه ی پاهای هشتوارت غرق خیرگیم کند.
که میداند ابر مادر، شاید که پس از هزاران سال از مبارک قدم نورسیدهات باز پاهایم برویند. شاید بتوانم پا به پایت بدوم.