رنگ

 

امروز به Q  از CBC گوش می دادم. این دختر خواننده‌ی نیجریه‌ای (Nneka) شاهکار  می گفت. این جمله اش رو ببین: 

 

I didn't know I have color until I stepped out of Africa. 

 

قاعده‌ی شمس

مرا قاعده این است که هر که را دوست دارم، از آغاز، با او همه قهر کنم، تا به همگی از آنِ او باشم - پوست و گوشت و قهر ولطف. زیرا که لطف را خاصیت این است که اگ با این کودک پنج ساله کنیُ از آنِ تو شود. الّا مرد آن است که چون پیشوا را دید که چه صبر کرد و با وی چه بلا رسید و عقب آن بلا چه دولت روی نمود و او را کجا رسانید و صاحب سر گردانید، دلیر شود و نترسد که نباید که هلاک شوم - که هیچ هلاک نشود، بل که بقا در بقا، بل که دو هزار بقا.

Gaia: A new look at the life on Earth by Games Lovelock

 

خوب این هم کتاب دومی که از جیمز لاولاک خوندم. این کتاب که سال ۱۹۷۶ منتشر شده اساس و بنیان و روش شکل گیری نظریه ی گایا رو می گه. موضوع گایا موضوع جالبیه ولی چیزی که بیشتر نظر من رو تو نوشته های لاولاک جلب میکنه روش متفاوتیه که واسه فکر کردن راجع به دانش مطرح می کنه. روشی کلی گرا که بر پایه ی علت و معلولی بنا نشده و به قول خودش نوعی منطق چرخه ای رو بیان می کنه. روشی که بهش اجازه میده به قول خودش زمین رو از فضا ببینه و خودش رو محدوب به یه دید Down to the Earth نکنه. روشی که بهش اجازه میده به عدم تواناییش در درک برخی پدیده ها اعتراف کنه و جالبتر از همه از همین نادانی به عنوان برگ برنده ای برای اثبات امکان وجودها استفاده کنه. نمی دونم شاید بعدها یه مقاله با این عنوان بنویسم: «نگاهی به آراء جیمز لاولاک».

انتظار جهان

گمان نبر که به پایان رسید کار مغان

هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است




شمس دیوانه‌ی من!

از عهد خردکی، این داعی را واقعه‌ای عجب افتاده بود. کس از حال داعی واقف نی، پدر من از من واقف نی. می گفت: «تو اولا دیوانه نیستی. نمی دانم چه روش داری. تربیت ریاضت هم نیست و فلان نیست.»

گفتم:«یک سخن از من بشنو! تو با من چنانی که خایه‌ی بط را زیر مرغ خانگی نهادند، پرورد و بط بچگان برون آورد. بط بچگان کلان‌تَرَک شدند، با مادر به لب جو آمدند، در آب درآمدند. مادرشان مرغ خانگی ست. لب‌لب‌ِ جو می رود، امکان درآمدن در آب نی. اکنون، ای پدر، من دریا می بینم مرکَبِ من شده است و وطن و حال من این است. اگر تو از منی یا من از توام، در آ در این دریا و اگرنه، برو برِ مرغان خانگی! و این تو را آویختن است.» 

گفت:«با دوست چنین کنی، با دشمن چه کنی؟»

تناقض

چیزی بدتر از این نیست که تمام وجودت طوفانی از گفتن و نوشتن را در خود حمل کند و حرفی برای گفتن و نوشتن نداشته باشی.

نفرین

چه کسی خواست 

 من و تو ما نشویم؟ 

خانه اش ویران باد!

Revenge of Gaia by James Lovelock

 

 

موضوع گایا و شخصیت جیمز لاولاک بسیار جالب و قابل بررسی هستن. تلاش لاولاک برای اینکه به نظریه‌ش اعتبار علمی بده باعث شده کتاب شبیه یه جنگ باشه پر از دقاع و ضد حمله. نوع نوشتن به این صورت رو از یه دانشمند برای اولین باره که می بینم و این خودش خیلی جذابه. زبان گاهی انقده عامیانه میشه که آدم خنده‌ش می گیره. این که گایا برای نویسنده واقعا تا حد یه الهه بالا میره هم خیلی جالبه. نگاه ضد کاهش گرای نویسنده باعث شده به خودش اجازه بده درباره ی همه چی اظهارنظر کنه و این موضوع جالبیه. خوندن این کتاب باعث میشه بیشتر بقهمی که چرا لاولاک به عنوان یه دانشمند مستقل شناخته میشه، چرا به کاهن های پیشگو تشبیه میشه و چرا تو یه روستا زندگی می کنه.  

 

طرح بکارگیری استعاره و تشبیه برای بیان موضوعات فیزیکی و علمی از علایق همیشگیم بوده. وقتی تو یکی از سمینارام بحث ذخیره‌ی زیرزمینی دی اکسید کربن رو به هادس خدای جهان زیرزمینی مرنبط کردم هنوز از اینکه کسی کل حیات زمینی رو به گایا خدای زمین مرتبط کرده خبر نداشتم.

دینداری

شاید این نتیجه‌ای بود که باید زودتر بهش می رسیدم ولی هیچ وقت نتونسته بودم با پوست و خونم به این شکل حسش کنم. ارزش الان گفتنش خیلی بیشتر از سابقه چون بهش ایمان دارم. 

واقعیت اینه که آدمایی که ادعای دیندار بودنی بیش از اندازه دارن (کلمه‌ی مبهمیه می دونم ولی حداقل خودم می دونم بیش از اندازه یعنی چی) باید (آره باید و همینه که این مطلب رو اهمیت می کنه) به یکی از دلایل زیر باشه: 

 

- به عنوان پوششی استفاده ‌ش می کنن تا فسادی رو پنهان کنن. این فساد می تونه از هر نوعی باشه: اخلاقی، مالی و ... 

- به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به چیزی ازش استفاده می کنن. این چیز می تونه هر چیزی باشه: پول، مقام، شهرت یا شهوت یا ... 

- دارای مشکلات عمیق روحی هستن و از اون به عنوان نوعی مخدر استفاده می کنن. 

 

Reductionism و Immergence

حس می کنم وارد شدن به بحث تفاوت نگاه های متفاوت این دو روش یکی از بزرگترین کشف های امسالمه. بزرگ دیدن کار آسونی نیست. می فهمی؟