سنگ خورشید (۸)

سقوط کردن، بازگشتن، یا خود را خواب دیدن، 

خواب دیده شدن با چشمان دیگری که خواهند آمد،

زندگی‌ای دیگر، ابرهایی دیگر،

باز هم مرگی دیگر را مردن!

- این شب بس است، این لحظه که هرگز

باز نمی‌ماند از شکفتن، انکشاف

آنجایی که بوده‌ام، آن ‌کسی که بوده‌ام، نام تو چیست،

نام من چیست:

               آیا من بودم که،

ده سال قبل، در خیابان کریستوفر،

برای آن تابستان - و برای همه‌ی تابستان‌ها-

با فیلیس، که دو چال بر گونه‌اش داست،

جایی که گنجشک‌ها برای نوشیدن نور می‌آمدند،

برنامه می‌ریختم؟

آیا در ریفُرما، کارمِن به من گفت،

"اینجا هوا خیلی دلچسب است، همیشه آبان‌ماه‌ است،"

آیا او با کسی که من فراموش کرده‌ام صحبت می کرد،

یا این که من اینها را از خودم در آورده‌ام و هیچ‌کس نگفته‌شان؟

آیا در اُکسانا بود که من از میان یک شب

که چونان درختی سیاه-سبز و عظیم بود قدم می‌زدم،

در حالیکه مثل باد مجنون با خودم حرف می‌زدم،

و در حال رسیدن به اتاقم بودم - همیشه یک اتاق-

آیا حقیقت داشت که آینه‌ها نشناختندم؟

آیا ما طلوع را از هتل وِرنِت تماشا کردیم

که با درختان بلوط می رقصید -

آیا تو گفتی "دیر شده" , وقتی که موهایت را شانه می زدی,

آیا من لکه های روی دیوار را دیدم و هیچ نگفتم؟

آیا هردوی ما با هم از برج بالا رفتیم,

آیا سقوط غروب را از روی پرتگاه تماشا کردیم؟

آیا انگورها را در بیدارت خوردیم؟ آیا در پِرُت

یاسمن خریدیم؟

                 نامها, جای‌ها,

خیابان‌ها و خیابان‌ها, چهره ها, بازارها,

خیابان ها, یک پارک, ایستگاه‌ها، اتاق‌های

تکی، لکه‌های روی دیوار، یکی

در حال شانه زدن مویش، یکی لباس پوشیدن،

یکی آواز خواندن در کنار من، اتاق‌ها،

جای‌ها، خیابان‌ها، نام‌ها، اتاق‌ها،


نظرات 5 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:00 ق.ظ http://www.visualart.blogsky.com

سلام داداش
از وبلاگ خوبت خیلی خوشم اومد
لینکت کردم داداش
بیا سر بزن

من همدانی هستم و دبیر هنر

علی یزدی پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:01 ق.ظ http://1dastkhat.mihanblog.com/

ممنون قشنگ بود توی del.icio.us سیوش کردم

ل پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:25 ق.ظ

« باز هم مرگی دیگر را مردن! »

این شعر فوق العاده است...

بازم پرروگی میکنم. این تکه: «خیابان ها, یک پارک, ایستگاه‌ها، اتاق‌های

تکی، لکه‌های روی دیوار، یکی

در حال شانه زدن مویش، یکی لباس پوشیدن،

یکی آواز خواندن در کنار من، اتاق‌ها،

جای‌ها، خیابان‌ها، نام‌ها، اتاق‌ها، »

ترجمه اش یه جوری نیست به نظرت؟ یه کم روون نیست. میشه متن انگلیسی این تیکه رو ببینم؟ شاید تونستم کمکی کنم. گرچه تو خودت واقعا فوق العاده توانایی در ترجمه.

پ.ن :میشه بپرسم «انکشاف» یعنی چی؟

javad پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:23 ق.ظ http://http//:www.zarajcity.blogfa.com

salam
webloge khob va bahali dari be webloge mnam sar bezan
by ta hi

مهرداد پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ب.ظ

ممنونم از این همه لطفت. شعر رو واست نوشتم. من انکشاف رو به جای reveal استفاده کردم و معنیش ظاهر شدن و آشکار شدن یه چیز مخفیه. چیزهای دیگه ای که تو ذهنم بود مکاشفه بود که شاید بهتر هم باشه. با توجه به اینکه این شعر به نوعی کشف و شهود رو تصویر می کنه استفاده از این نوع کلمات به نظرم جالبتر اومد. به هر حال اگه فکر می کنی کلمه ی بهتری میشه جاش گذاشت.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد