این کوشش بحث همان است که تو میخواهی به علم معلوم کنی. این را رفتن میباید و کوشیدن. مثلاً بحثِ راهِ دمشق و حَلَب اگر صد سال کردی با مولانا، هرگز من از حَلَب اینجا آمدمی - تا چهار صد درم برون ناورد و تو خطرها بر خود گرفتی و بر مالِ خود؟ گویی اگر حرامی است باش، گو خواه خطر باش خواه بَطَر، تا آن کار کرده شد.
سؤال کرد که «اوّل علمِ رَه بحث میباید کرد، آنگاه راه رفتن میسّر شود.»
جواب گفت که «قصّهی راه و رفتنِ آقسرا گفتم و بیان کردم، نرفتی و از آن سوی را میپرسی؟ من میگویم تا آنجا برو، من با توام. بعد از آن، خود بنگر که کدام سو امنتر است از دزد و گرگ و حرامی و غیرُهُم: یا راهِ مَلَطیه با راهِ اُبُلُستان.»