یارانِ ما به سبزک گرم میشوند. آن خیالِ دیو است. خیالِ فریشته اینجا خود چیزی نیست، خاصّه خیالِ دیو. عینِ فریشته را خود راضی نباشیم، خاصّه خیالِ فریشته. دیو خود جه باشد، تا خیالِ دیو چه بُوَد؟ چرا خود یارانِ ما را ذوق نباشد از عالَمِ پاکِ بینهایتِ ما؟ آن مردم را چنان کند که هیچ فهم نکند، دَنگ باشد.