اگر رنجی دارد، آن نیز جنگی است که با خود دارد.

یک نیاز آن است که پیشِ شیخ رو تُرُش و منقبض نباشد.

«ای خواجه‌ی تُرُش، با ما عتابی داری؟ با ما جنگ کرده‌ای؟»

گفت «نه.»

اکنون، آدمی تُرُش با آن کس کند که از او رنجیده است و با این دگر خندان باشد و خوش باشد. آن را ببیند، می‌خندد، آزارش هیچ نمانَد، همه خوش شود. و اگر رنجی دارد، آن نیز جنگی است که با خود دارد. رو به سویِ خویش می‌کند، تُرُش می‌کند. و رو به سویِ این دوست می‌کند، می‌خندد.

دانستنِ این کمال است و نادانستنِ این کمال کمال است. دعویِ کسی را برای معنیِ او خواهیم و معنیِ کسی را را برای دعویِ او خواهیم.


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد