آن خوانسالار که اندکی بر دامنِ شاه چکانید، گفت بیاویزندش. باقیِ طعام را بر جامهی او فرو ریخت.
خوش شد شاه و خندهاش گرفت که «این چون کردی؟»
گفت «چون میآویزی، آن چیزی نبود، باری چیزی به قصد بکنم بیشتر.»