می‌گوید «بازم.» نیست: زاغ است.

مسلمانی و ایمان مخالفتِ هواست، کافری موافقتِ هوا. آن یکی ایمان آورد، معنیش این است که «عهد کردم که مخالفتِ هوا بکنم.» آن دگر گفت «کارِ من نیست. من این نتوانم. خراج می‌گزارم و می‌زیم.» پیغامبر نیز راضی شد و قبول کرد و براتش داد. امّا این دگر می‌گوید که «من مؤمنم و از هوا بیزار شدم » و نیست. می‌خواهد که نه خراج دهد و نه ترکِ هوا کند. می‌گوید «مؤمنم» و مؤمن نیست. می‌گوید که «صلحم» و صلح نیست. می‌گوید «یارم و رعیتم» و نیست. می‌گوید «سپیدم» و نیست: سیاه است. می‌گوید «بازم.» نیست: زاغ است.

بر مؤمن شُکر واجب است که کافر نیست. بر کافر شُکر واجب است که باری، منافق نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد