باید که آنچه میگویم در میانِ جمع، آنچه برای تو میگویم، بدانی بی تردّد و آنچه برای تو نمیگویم، برای خود نپنداری. و این از قُوَّتِ اعتقاد خیزد. چه اعتقاد باشد که یار برای تو چندین بگوید، تو فهم نکنی؟ و اگر فهم کردی، بازگوی که کدام بود! و اگر میترسی که بازگویی آن نباشد، پس تاریکیِ ظَن آمیخته بوده است با فهمت. و آن مکرِ شیطان است - که خواهد که تو را از یارِ تو بر آرَد. و آن غول است مه تو را بانگ میکند و از یار جدا میکند و از راهِ راست سویِ بیابان میکشد - آوازش آئازِ آشنایان. یا گرگ است که برف را بر میانگیزد تا چشمها را بسته کند و راه را پوشیده کند.