او را مستی خوش است. خواه این کس در آبِ سیاه افتد، خواه در آتش و خواه در دوزخ: او دست در زیرِ زَنَخ زده است، نظاره میکند. او نه در آب میافتد، نه در آتش، در پیِ آن کس. الّا نظاره میکند. من هم نظاره می کنم، الّا دُمش میگیرم که «تو نیز، ای برادر، در مَیُفت! بیرون آی با ما، تو نیط نظاره میکن!» و آن دُم گرفتن و بیرون کشیدن این گفتن است.