امّا مرا سر آن است که سخنی سودمند از بهرِ آن کس که گوش شنوا دارم پیش کشم. و بر آنام که به جایِ خیال پردازی به واقعیّت روی میباید کرد. بسیاری در بابِ جمهوریها و پادشاهیهایی خیالپردازی کردهاند که هرگز نه کسی دیده است و نه شنیده. شکاف میانِ زندگیِ واقعی و زندگیِ آرمانی چندان است که هرگاه کسی واقعیّت را به آرمان بفروشد به جایِ پایستنِ خویش راهِ نابودی را در پیش خواهد میگیرد. هرکه بخواهد در همه حال پرهیزگار باشد، در میانِ این همه ناپرهیزگاری سرونشتی جز ناکامی نخواهد داشت. از این رو، شهریاری که بخواهد شهریاری را از کف ندهد، میباید شیوههایِ ناپرهیزگاری را بیاموزد و هرگاه که نیاز باشد، به کار بندد.
اکر میباید یکی از آن دو را برگزیند همان بِه که بیش بترسند تا دوست بدارند. زیرا در بابِ آدمیان، بر روی هم، میتوان گفت که ناسپاساند و زبانباز و فریبکار و ترسو و سودجو، و سرسپردهی تواند تا زمان که سودی به ایشان رسد. و آنگاه که خطری در میان نباشد، چنان که گفتیم، به زبان آمادهاند جان و مال و فرزند را فدایِ تو کنند. امّا آن روز که خطری در میان باشد روی از تو بر میتابند.
من چقدر از این آدمیان دیدهام ، تو چه