رنگ تعلق

موارد دیگه ای هم هستن که باید به نوشته ی قبلی اضافه کنم:


ششم اینکه وقتی می خوای تغییر بزرگی بکنی باید آماده ی این باشی که دنیا باهات مقابله کنه. واقعیت اینه که چه آدما چی شرایط هیچکدوم از تغییرات عمده ای که تو رو از محدوده ی نرمال منحنی جابجا می کنن خوشحال نمیشن. همه دوست دارن تو رو پر از  اینرسی در جا زدن و تغییر نکردن ببینن به چند دلیل: یکی اینکه این تغییرات تو رو با اونها متفاوت می کنه و اونا انقده دوستت دارن که نمی خوان ازشون دور بشی دوم اینکه شاید این تغییرات تو رو از اونها بالاتر ببره و اونها انقده تو رو دوست ندارن که بخوان ازشون بالاتر بری. تو با تغییرت به نوعی نه تنها علیه خودت شورش می کنی اکثرا علیه اطرافت هم در حال شورشی و این خلاف پایداری و تعادل سیستمه. تو داری مثل یه پالس عمل می کنی که تعادل اطرافش رو تغییر می ده و این رو کسایی که تعادل رو دوست دارن دوست ندارن.


هفتم اینکه باید عاشق باشی. عاشق خودت، عاشق دیگران، عاشق همه.مهمتر از اینکه عاشق باشی اینه که متنفر نباشی. تنفر مانع اصلی رشده، مانع اصلی تغییر و بزرگ شدن. تنفر مثل زندانیه که فرصت هر تغییری رو ازت می گیره.