2

زنگ تلفن فقط توجه محسن را جلب می کند که با طمانینه گوشی بی سیم را از کنارش بر می دارد، به شماره تلفنی که رویش افتاده نگاه می کند و لبحندی  می زند. مردی از آن سر پشت شر هم الو الو می گوید. 

- صدات رو دارم عزیز. سلام علیکم.

- سلام علیکم و رحمه الله. خیلی ارادت داریم جناب دکتر بزرگ.  

 

حالا مینا سرش را بر می گرداند و نگاه می کند با سردی.  بر می خیزد و از در ببه سمت جیاط بیرون می رود تا مراسمش را به جا آورد. محسن به لحن شوخی ادامه می دهد:

 

- زیارت قبول مشهدی عزیز. سفر خوب بود؟  

- جای شما خالی. فقط یک بار از صحن تونستم یه نماز زیارت بخونم. می دونی که این جور سفرا چه جورین. البته شک دارم یادت مونده باشه دیگه حالا که فرنگش شدی.  

- بابا دستخوش . من اینجا به خاطره ی همون جمع ها و جلسه ها و  گعده ها دارم زندگی می کنم چطور ممکنه یادم بره. تو که بهتر از من می دونی که من تو تمام لحظه هام اونجا کنار دوستانم. 

- می دونم محسن جان. می دونم. من همون دو هفته ای رو که می رم پیش سمیه انگلیس طافتم طاق می شه. چه برسه به تو که پابند اونجایی. امیدوارم زود همه چی ردیف شه برگردی. اتفاقا با دوستان تو گعده ی مشهد جات رو حسابی خالی کردیم. کماکان هم با تمام نیرو دنبال اینیم که مشکل قضایی رو حل کنیم ولی می دونی که تیم جدید قوه فعلا  نمیتونه خیلی خارج از دستور عمل کنه. 

- آره می دونم.. راستی سمیه و شوهرش چطورن؟ 

- خوبن، فعلا مشغول اسباب کشی هستن، گفته بودم که دارم یه خونه می خرم نیوهمشایر، می رن اونجا زندگی کنن. اینجوری به بر و بچه های خودمون نزدیکترن.

- خوب مبارکه ایشالله، آره اینجوری بهتره ....  

صدای جیغ طولانی مینا بلند می شود و تا آن ور گوشی می رسد. مرد می پرسد. 

 

- میناس، محسن جان؟  

- آره، دیگه داره طاقتم رو طاق می کنه. نمی دونم چیکارش بایست کرد، نمی تونم خودم رو راضی کنم بیمارستان بستریش کنم. دیگه واسم زندگی نذاشته. 

- کاش به حرفم گوش داده بودی از همون روز اول وارد زندگیت نمی کردیش تا ...  

 

محسن صحبتش را قطع می کند:

- بهتره حرفش رو نزنیم عیسی جان. چیزیه که پیش اومده.  خوب از گعده بگو. جمع بندی چی شد بالاخره؟