هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زودتر

در عشق سلیمانی من همدم مرغانم

هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم
هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زودتربرخوانم افسونش حراقه بجنبانم
زین واقعه مدهوشم باهوشم و بی‌هوشمهم ناطق و خاموشم هم لوح خموشانم
فریاد که آن مریم رنگی دگر است این دمفریاد کز این حالت فریاد نمی‌دانم
زان رنگ چه بی‌رنگم زان طره چو آونگمزان شمع چو پروانه یا رب چه پریشانم
گفتم که مها جانی امروز دگر سانیگفتا که بر او منگر از دیده انسانم
ای خواجه اگر مردی تشویش چه آوردیکز آتش حرص تو پردود شود جانم
یا عاشق شیدا شو یا از بر ما واشودر پرده میا با خود تا پرده نگردانم
هم خونم و هم شیرم هم طفلم و هم پیرمهم چاکر و هم میرم هم اینم و هم آنم
هم شمس شکرریزم هم خطه تبریزمهم ساقی و هم مستم هم شهره و پنهانم