سنگ خورشید (10)

اتاقهایی متحرک

در شهرهایی فروریزنده، اتاق ها و خیابان ها،

نامهایی زخم وار، اتاق ها با پنجره هایی

که به اتاق های دیگر

با همان کاغذ دیواری رنگ رفته باز می شوند، 

آنجا که مردی با لباس راحتی خبرها را می خواند

یا زنی اطو می کشد؛ اتاقی آفتابی 

که یگانه مهمانش شاخه های هلوست؛

و اتاق دیگری که همیشه در مهتابیش باران می بارد 

با سه پسربچه که سبز زنگ زده اند؛ اتاق هایی که 

کشتی وار تاب می خورند بر خلیج نور، 

اتاق هایی که زیردریایی اند: جایی که

سکوت به امواج سبز حل می شود،

و هر چیزی که لمس می کنیم فسفری است،

مقبره های مجلل، با تمثال های جویده شان، 

فرش های نخ نماشان، و تله ها، سلول ها،

غارهای افسون شان، 

قفسهای پرندگان، و اتاق های شماره خورده،

همه شکل عوض می کنند، همه پر  می کشند، 

هر قالبشان ابری است، هر دری رو به 

دریا راه می برد، خارج شهر، هوای آزاد، 

هر میزی برای جشنی چیده شده است؛

چون صدف ناتراوایند، زمان ها

بیهده دربرشان می گیرند، وقتی دگر نمانده،

دیوارها نیستند: فضا، فضا، دستانت را باز کن،

این ثروت ها را جمع کن، 

میوه را بردار، از زندگی بخور، 

زیر درخت دراز بکش و بنوش!