فرهنگ بهتر است یا بی فرهنگی؟

از در که وارد می شوم بوی غلیظ ادویه می زند زیر دماغم. قاشق را که به دهانم می برد تمام زبانم عطرآگین می شود، می سوزد. به این فکر می کنم که این بوها، مزه ها آسان به کف نیامده اند. پشت آنها هزاران سال تاریخ است. یاد غذاهای آمریکای شمالی می افتم که بو و طعمی ندارند یا آن را از دیگران می دزدند. این ثمره ی بی تاریخی است، بی فرهنگی. بی تاریخی و بی فرهنگی بد است یا خوب؟ سوالی است که برایش جوابی نیست. با تاریخ و فرهنگ است که زندگی و هیجان می آید. با آن است که زندگی طعم و مزه می یابد. اما همراهش هزار چیز دیگر هم می آید، تعصب و نفرت و خودبرتربینی و جنگ و ...