اندبشه ی یونگ نوشته ی ریچارد بیلسکر ترجمه ی حسین پاینده

   

 

نمی دانم چرا حس می کنم این کتاب روال یکنواختی ندارد. مثلا فصل چهارمش (درباره ی چنین گفت زرتشت)‌ناخواناست اما فصل پنجمش روان است. کتاب بیش از اینکه مروری بر اندیشه های یونگ باشد مروری است بر آثار یونگ. نویسنده سعی کرده اکثر آثار مهم او را پوشش دهد و از طریق نقل قول هایی از آنها خواننده را به سوی آنها هدایت کند. فصل بندی کتاب خوب است. در این فصل بندی مهمترین فصلهای زندگی و آثار او حضور دارند. فصل اول زندگینامه ی مختصری است،‌ دومی بودن او با فروید و از آن مهمتر دلیل جدایی اوست. این مهمترین دلیل گذر او از فروید در مقوله ی جمعی دانستن ناخودآگاه است. چیزی که در کتاب نمادهای گشتار بیان شده است. سومی بیانگر اندیشه های اصلی او بعد از دوره ی عزلت (یا روان نژندی) است، مواردی همچون سنخ های روانی، کهن الگوها، خود یونگی، انیما و انیموس، سایه، پرسونا یا نقاب، پیر فرزانه و مادر جهان اسفل(؟؟)،‌ و ناخودآگاه جمعی در این فصل به نحو بد و نامفهومی توضیح داده شده اند. فصل چهارم درباب سخنرانی های او درباره ی چنین گفت زرتشت است. نویسنده به نحو ناموفقی (شاید هم اندکی به دلیل ترجمه ی بد) سعی می کند نظریه های اساسی یونگ را از خلال این سخنرانی ها بازخوانی کند. اما فصل پنجم بسیار بهتر از بقیه ی کتاب نوشته شده است. نظر او درباره ی دین، کهن الگو بودن خدا، بررسی کتاب پاسخ به ایوب، ارتباط خدا، رنج ایوب و رنج مسیح، دردانه بودن شیطان نزد خدا، ادیان شرقی (درون گرا، وحدت گرا) و تفاوت آن با ادیان غربی (برون گرا، فردگرا)، کیمیاگری و رهیافت روانشناسانه او به آن و فردانیت، اسطوره ها، ماندالا،   چهارگانگی، همزمانی، بشقاب پرنده به عنوان یک اسطوره ی مدرن از مواردی هستند که در این فصل کتاب بررسی می شوند.  

  

به هر حال برخلاف نظر نویسنده علیرغم صفحات نه چندان زیادش (۱۷۴ ص) شاید کتاب خوبی برای شروع برای خواننده ی علاقمند به یونگ نباشد.

  

بعد از مدتها که از مطالعات قبلیم درباره ی فروید و یونگ می گذرد این دوباره درباره ی آنها خواندن برایم به شکل حرکتی بزرگ جلوه می کند. دفعه ی قبل اینها توانستند زندگی ام را تغییر دهند، علاقمندم ببینم این بار چه می کنند.