انگشت

اینکه شکستن انگشتم فقط بد نبوده باشد حرفی است که خودم را هم متعجب کرده است. شکستن آن مسلما موضوعی ساده نب.د که فقط اتفاق افتاده باشد. دلیلی داشت که فقط شاید بتوانم حدسش بزنم مثل همه ی اتفاق هایی که هیچگاه بی دلیل در زندگیم اتفاق نیفتاده اند. این دلیل داشتن البته دلیل نمی شود که این اتفاق ها همه خوب و مبارک بوده اند. اصلا اینکه چیزی خوب باشد را نمی توان تا مدتها تشخیص داد و شاید تا ابد هم نشود.  حالا که ماه ها گذشته هم هیچ معلوم نیست.

 

شکستن انگشتم برای این تن سالم بیماری ای بود که نیاز داشتم. اینکه برای اولین بار در زندگیم یک شب بیمارستان بخوابم، این که بیهوش شوم و عمل کنم چیزی بود که این من تن پرور شدیدا نیاز داشت تا کمی هم درد بکشد. نمی توانم شکوه کنم که چرا دردش زیاد نبود اما خوشحالم که شاید مرا برای تحمل دردهای بیشتر آماده کند...  

 

نوشتن برایم سخت شده است، می بینی؟

نظرات 1 + ارسال نظر
فرناز پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ق.ظ

قشنگترین نگاه ممکن به درد.
جای شکرش باقیست که کوچکترین جای ممکن شکسته، هر چند دردش کم نبود.
و بسیار خوشحالم که در این مدت روند بهبودیت عالی بوده :)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد