دلم...

دلم گرفته است

دلم از وحشت زندان سکندر گرفته است

باید چمدانی را

که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد

بردارم 

و تا ملک سلیمان بروم.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد