مولانا تو خواب هم نمی دید که یه روزی کسایی بیان و این حال و هوا و شورو زیبایی رو به شعراش بدن، آخرین ایده آلی که احتمالا به ذهنش می رسید ناظری و شجریان بود ولی دیوانه می شد وقتی می دید عصار و محسن نامجو و چاووشی (خواستم داریوش رو هم اضافه کنم نشد) می خوننش. دیروز یکی اومد و کارش رو تو گروه شمس (که حالا بالای بیست هزار تا رفته) معرفی کرد. صدبار گوش دادم و اشکام جاری شد، مولانا بود دیوونه شده بود:
حس می کنم این لهجه ای بوده که مولانا می گفته شعراش رو، نه؟