گریه ی تلخ ....

امروز یه قسمت فیلمی رو که بچه های معلول رو تو بهزیستی نشون می داد تو ماشین می دیدم (آره تو ماشین!). گریه کردم؛ گریه کردم، گریه کردم به حال خودم، به حال آروزیی که از نوجوانی با خودم بزرگ کرده بودم بی  اینکه بهش رسیده باشم، زار زدم، زار زدم.....

نظرات 1 + ارسال نظر
The شنبه 29 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 01:44 ق.ظ http://thesh.blogsky.com

فکر میکنم روند رشد شاید عادت کردن به حسرتامون باشه. نه رسیدن بهشون.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد