شروع همدردی سوفی

جدیدا اون دفعه تو سینما و امروز تلویزیون، درد کاراکترها روش تاثیر می دارن. فیلم امروز یه سینمایی  بود به اسم over the moon که دختره مادرش رو از دست داده بود و تو یه قسمتهایی پدر هم نبود. جنان بغض با مزه ای کرده بود و اسه تنهایی دختره که نگو. اولاش که پرسیدم گریه می کنی گفت نه (اون دفع تو سینما گفت بوی پیازه )  ، اما دیگه طاقت نیاورد و گفت:

Daddy, can I bring some tissues?

بهش گفتم برو بیار. دیدم دستمال رو برده خیس کرده بعد گوشه های چشم اشک آلودش رو باهاش پاک می کنه. نمی دونستم بخندم یا نه.  



نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد