شاهنامه، خوانشی دیگر ١۴ – دیوها کیستند؟ دو خوانشِ پایانی: گناه و بَلا

گفتم که پدیده های متفاوت نادلخواه و ناپسندی گرد هم آمده اند تا دیوهای شاهنامه را بسازند و همین رازِ چندوجهی بودن شخصیت آنهاست. دشمنان سرزمینی و خدایانشان را دو نمونه از این پدیده های ناخوشایند دانستم. این بار دو پدیده ی دیگر را که در نهاد دیوها ترکیب شده اند بر خواهم شمرد.

شرّ و گناه

دیوها در اَوِستا و دیگر کتب مقدّسِ ایرانی آفریدگان اهریمن و تجسّمِ اعمال شرّ و گناهنانند. فهرستِ این دیوها بلند است، هر یک نامی دارد و منتسب به گناهی است: از کارهایِ بدِ کوچکی مثل صبح زود بلند نشدن که دیوش بوشاسب نام دارد بگیرید تا دیوِ فراموشی با نامِ مَرشَیٔون و دیوهای جدی تری مثل پَیٔری مَیٔتی و رَشک که به ترتیب مسیٔولِ اندیشه ی بد و کین توزی اند. بله، این هم یک وجه دیگر دیوهاست که مسیٔولیت تشویق و توسعه ی گناهان را بر عهده دارند.

ایجادِ شیاطینی که کارشان انحراف آدمی است کارکردهای مختلفی داشته است. کارکرد نخست این است که زشتیِ این گناهان را در قالبی ترسناک تصویر کرده اند تا بیشتر به پَلَشتی شان آگاه باشیم. دومین هدف ایجاد فضای جنگ و نبرد است تا انسان به سادگی تن به گناه ندهد. اما کارکرد جالبِ دیگر این است که شخص مسیٔولیتِ اشتباهات خود را به گردن دیوی بدذات و قَدَرقُدرت بیندازد تا کمتر خویش را سرزنش کند. شاید شما هم مثل من در کودکی چیزی را گم کرده اید و از مادر عزیزتان شنیده اید که شیطان جلویش را گرفته است. با اینکه دلیل این گم شدن بی نظمی و بی دقتی ما بوده است این نوع روایت ماجرا حس بهتری به ما داده چون دیگری را مسیٔول آن دانسته ایم.

بلایا و موانع طبیعی

اینکه بشر موجوداتِ بدذات و خارق العاده ای مثل دیوها را مسیٔول ایجاد بلایا و سخت سَری های طبیعت بداند قابل درک و با سابقه است و همین بخشی از هویّتِ دیوهای شاهنامه را توضیح می دهد. برای نمونه اَکوانِ دیو که رستم را بلند کرده و به هوا می برد و به دریا می افکند (تصویر را ببینید) را نمادِ گردباد دانسته اند و یا دیو سپید شاهنامه که سفید مویی است هیولا پیکر و در غاری در پسِ هفت کوه می زید و مانعی بزرگ بر راه فتح مازندران است را می توان به رشته کوهِ پرُ برفِ البرز تعبیر کرد. شاید همین الهامم‌بخش شاهکارِ ملک الشعرایمان بهار بوده باشد:

ای دیوِ سپیدِ پای در بند!
ای گنبدِ گیتی! ای دماوند!
از سیم به سر، یکی کُلَه خُود
زآهن به میان یکی کَمَربند

سخن کوتاه می کنم تا شور و شیرینی این شعر در کاممان بماند. بدرود!


برچسب اکوان دیو - نگاره هایی از شاهنامه | Mughal paintings, Islamic art,  Medieval art

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد