سنگ خورشید - گزیده 3

شبیخون حضوری، گویا که انفجار یک آواز، 

همچون که نغمه‌خوانی باد در عمارتی سوزان،  

نگاهی که جهانی را، با همّه‌ی دریا‌ها و کوه‌هایش،   

به هوا بازمی‌ایستاند، 

بدنی از نور، بازتابیده از میان عقیقی، 

ران هایی از نور، شکمی از نور، خلیج ها،  

سنگی خورشیدی، تنی ابررنگ، 

به رنگ روزی چست و چابک،  

زمان برقی می زند و کالبدی می یابد، 

جهان از میان تنت نمایان است، 

از میان شفافیتت،  

از میان تالارهای صدا راه می گذارم، 

در حضور پژواک‌ها جاری می‌شوم، 

کورانه از شفافیت‌ها ره می‌سپرم، 

انعکاسی محوم می‌کند، در دیگری زاده‌ می‌شوم،  

آه! جنگلی از ستونهای طلسم شده،  

از زیر طاق‌هایی از نور به

راهروهایی از پاییزی عجول سفر می کنم، 

پیکرت را سفر می‌کنم، گویی که جهان را، 


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد