بهار

نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید

چه بی‏ نشاط بهاری که بی ‏رخ تو رسید

نشان داغ دل ماست لاله ‏ای که شکفت

به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید

بیا که خاک رهت لاله ‏زار خواهد شد

ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید

به یاد زلف نگون‏سار شاهدان چمن

ببین در آینه ‏ی جویبار، گریه ‏ی بید

به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست

ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید؟

چه جای من؟ که در این روزگار بی‏ فریاد

ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد