شنا

خوب خانم دو پله تو تابستون بالا رفت تو شنا و مهمتر اینه که عاشق شنا شده. زیباترین صحنه اینه که انقده ذوق می کنه که تو آب می رقصه! 


پروژه م جواب داده تا حالا!

قدم به قدم

فکر کنم  (به قول شایان) پروژه هام واسه سوفی داره ثمر می ده. این رو می نویسم شاید روزی اینجا رو بخونه. خوب قدم های اول رو خیلی وقته شروع کرده اما این تابستون نقطه عطفی بود. 

- اسکیت رو هنوز چک نکردم اما مطمئنم بعد از کمپ وین اسپرت باید خوب راه افتاده باشه. پایه ش ردیف شه بقیه ش تمومه. 

- دوچرخه رو که همون رو ز اول کمپ راه افتاد و چرخ کمکی رو ورداشت. حسابی ذوق زده بودیم! امیدوارم تا آخر تابستون کاملا مسلط شه تو سربالایی، سر پایینی. زمانی که بتونه باهام مسیر کنمور به بنف رو بره عیدی خواهد بود برام. 

- شنا رو با کلاس های این تابستون داره به شدت پیشرفت می کنه. مهم اینه که خیلی علاقمنده. تا آخر تابستون خیلی جلو خواهد بود اگر ادامه پیدا کنه. 

- ریاضی رو خیلی خوب داره می ره . الان تقریبا وسط های کلاس دومه. اما سخته قانعش کنی بشینه اگر یه کم دور شده باشه. اما خیلی ازش نمی خوام چون می دونم خسته می شه. اهمیت ریاضی براش به خاطر تاکید مدرسشه رو ریاضی که یکی از بهترین های کاناداس تو این زمنیه. احتمالا کمپ ریاضیش رو کنسل کنم بزارمش نینجا. 

- اما و اما هنوز تلاش هام برای رو وا کردنش جواب نداده. کلاس های آواز کر نمی دونم چقدر ثمر داد. اما امیدوارم کمپ هفته بعد که تئاتره بتونه زبونش رو جلوی بقیه باز کنه و صداش رو بلند کنه. ببینیم چی میشه. 


کماکان دختریه که آرزوش رو داشتم. بهترین!



بزرگتر

خیلی بزرگتر از او ن بچه ای که من فکر می کنم. باید بیشتر مواظب باشم که قد فهمش باهاش حرف بزنم. 

کنو

دیروز پارو زدن رو یاد گرفت و کنترل کردن مسیر قایق رو تا حد اولیه! باید ورزش و طبیعت بشه بخشی از زندگیش.  


دیروز دیدم خوندنش داره راه می افته.

افکار یک دختر

غروبی اومده رو کاناپه کنارم دراز کشیده، می گه نمی خوام دختر باشم. می پرسم چرا؟ می گه نمی خوام دکتر شکمم رو پوک (poke)  کنه که بچه به دنیا بیاد.:))  یادم میاد روز  پیش عکس های من و مامانش رو وقتی حامله بوده دیده، می گم خوب اگر نخوای لازم نیست بچه دار بشی که دکتر پوک کنه. می گه نه آخه دوست دارم بچه داشته باشم. 


امروز براش یه دست وسایل آزمایش های الکتریکی سفارش داده بودم اومد. 



سوفی و آخوند

از پله های اسپانیایی داریم میایم پایین یه کشیش جوون داره واسه یه مشت نوجوون حرف می زنه. تفاوت لباسش برای سوفی جالبه می پرسه کیه می گم یه کلاهبردار که داره مردم رو فریب می ده. می گه می خواد ببردشون جای خوبی اما دروغ می گه. می گه چرا اینکار رو می کنه؟ می گم دنبال پول و قدرت بیشتره. 

شنا

امروز شنا کرد، کاملا شنا کرد.چندین متر رو راحت می رفت. کلا چار پنج جلسه نیست می برمش بیشتر برای بازی اون هم با فاصله، دختره شجاعه! قویه! گوش می کنه! انجام می ده! نمی ترسه! کوتاه نمی آد تا کامل انجام نده. همون دومین بار که بردمش جلیقه رو انداخت اونور گفت نمی خواد. وقتی بهش گفتم نباید از آب بترسه، گوش داد. دختریه که آرزوش رو داشتم، قوی و شجاع، مهربون و خوب، ناز و با مزه. 

سینگل دد

این تجربه ی تنهایی من و سوفی و ارتباط عمیقتری که می تونم با سوفی بگیرم بسیار باارزشه. دختر بی نظیریه این دختر! یعنی هر چی آرزو کردم توش هست، ناز بودن و عقل و فهمیدگی و مهربونی و هوش و .... حیف که سرم خیلی شلوغه و نمی تونم بیشتر براش وقت بزارم.

دلتنگی

مدرسه ش تعطیل شده و خیلی دلتنگ معلمشه. از الکسا می پرسه: َAlexa, what should you do when you miss someone?


الکسا چرت و پرت می گه. می گم می خوای از من بپرسی؟ میگه آره. می گم باید حواس خودت رو پرت کنی جایی دیگه، تلویزیون نگاه کنی، بازی کنی، نقاشی کنی. می گه می دونم چی حواسم رو پرت می کنه. می گم چی؟ می گه اینکه قلقلکم بدی. 


این لحظه ی مهمی بود که دیدم وابستگی عاطفی توش به این صورت شکل گرفته. نگرانم کرد، باید یاد بگیره برای هیچکس انقده دلتنگ نشه که آزار ببینه.

خر

امروز داشت درباره ی جفتک خرکی که تو کلاس ژیمناستیکش یاد گرفته صحبت کرد و گفت که خرها بدجنسن که جفتک می زنن، سعی کردم درباره ی فایده خر و زحمتاش بگم که کارم کشید به درباره ی گذشته صحبت کردن و اینکه زمونی ماشین نبوده و با خر و اسب مردم می رفتن این ور اون ور. هدفم این شد اون لحظه که بهش مفهوم گذشته های دو ررو براش ایجاد کنم یواش یواش. پرسید اون موقع ما هم ماشین نداشتیم، و من در گل موندم که چی جوابش رو بدم، عملا جوابی نداشتم.