اگر شما به دلیل اینکه هموطنت عرب هست و فارس نیست ازش حمایت نمی کنی شاید لیاقت هموطن بودنش رو نداشته باشی و باید کنارت بزاره.
اگر شما اجازه می دی هموطنت گرسنه و تشنه بمونه تا خودت سیر و سیراب بشی این حق رو نداری که ازش توقع داشته باشی بخواد کنار تو بمونه.
آگر شما این استدلال رذیلانه رو می کنی که چون هموطنت به عربی شعار می ده نباید ازش دفاع کنی بهتره هموطن ایشون نباشی و بهش حق بدی بگذاردت کنار.
حتی اگر فکر می کنی حق داری که مردمی رو که می خوان از مرز پرگهرت جدا بشن کشتار بکنی تا همراهت بمونن تا بیشتر چپاولشون کنی تو لیاقت این رو نداری که هموطنت باشن و بهتره کنارت بزارن. حفظ تمامیت یک مملکت انصاف، برابری و عشق می خواد نه تبعیض، سوء استفاده و گلوله!
خون آبان دوباره جوشید، به همه ی کسانی که می گفتن خوب حالا چی شد، کشته شدن رفتن می گفتم دوره ی بکش و در رو تموم شده.
دیروز دعوا بود با یه شاعری که من اسمش رو نشنیده بودم به اسم حسین جنتی که ماشالله ادعاش بابت شعر دوزاریش در حد پاره کردن فیل بود. ایشون مثل خیلی آدمای رانت خوار چاپلوس رفته بود پیش خامنه ای شعر خونده بود. حالا بحثش این بود که قضاوت نکنید. آخه مگه میشه قضاوت نکرد سر به دامان قدرت نهادن رو اون هم با شعر؟ اون هم با دست روی سینه گذاشتن و تعظیم؟ بیچاره آخرش هم که یه آدم کار درستی بهش گفت شعرش ارزشی نداره عصبانی شد و رفت!
این حکایت پفیوز تاریخی نشون می ده کجا وایساده ایران امروز: نبرد بین دو دسته پفیوز: یکی که می خواد از قبل واردات سود سرشار نجسی نصیب خودش کنه و یکی که می خواد به اسم واکسن درست کردن پول به جیب بزنه. یعنی لجن در لجن، این اوباش که خیلی هاشون تحصیلات عالیه دارن و قسم بقراط هم خوردن مثل سگ های هار به جون هم افتادن دارن به هم فحش می دن. کل قیمت واکسن مملکت رو به بالاترین قیمت ممکن 50 دلار حساب کنی می شه 4 میلیارد دلار که اندازه ی دزدی یکی شون هم نیست و همین رو هم دریغ می کنن. جالبه که این نبرد واکسن تا فیها خالدون و از بالاترین تا پایین ترین هم هست از رهبر تا وزیر تا تاجر تا روزنامه نگار تا پادوهای اقتصاددی و سیاسی شون، همه هستن.
امروز با شرمندگی تمام رفتم دوز دوم رو زدم. اینکه تو ایران کسی نمی تونه واکسن بزنه به دلیل تصمیم های یه دسته جنایتکار که خودشون همه فایزر زدن باعث شد زهر مارم بشه.
هنوز کثافت های بی همه چیزی هستن که دمبشون به اصلاح طلب ها بسته س و می خوان برن رای بدن اما فرقش با دفعه های قبل اینه که، به قول مجید توکلی، یا باید از ترس شرمندگی پنهانی رای بدن یا باید کلی آدم رو قانع کنن که این منفعت طلبی خائنانه شون حقشونه. بالاخره بعد از سالیان سال خائنین تو گوشه ی رینگ قرار گرفتن و مجبور به دفاع شدن.
دارم مناظره ی پسر سروش و ده نمکی رو گوش می دم سر حمله های انصار به سخنرانی های سروش، جالب بود که ده نمکی بهش می گفت که پدر شما و اکبر گنجی و مخملباف این سنگ بنا رو گذاشتن ما هم تو دهه ی هفتاد ادامه دادیم، مال شما خوب بود مال ما بد؟
ده نمکی بهش می گه تو داری پرش می زنی از روی دهه ی شصت، ما تو دهه ی هفتاد هر کاری کردیم از شما یاد گرفتیم
دقیقا داره مطرح می کنه که چطور اول با چماق وارد بشی، فضا رو تسخیر کنی، بعد خودت رو به عنوان ناجی جا بزنی و بشینی تو کرسی ضد خشونت و مدعی آزادی. روش چماق-مداری برای رسیدن به نخبگی اجتماعی
بعد از این مصاحبه ی اخیر نوری زاد را باید بخشید. باید دوستش داشت. از من توقع نداشته باشید همانگونه که این بزرگوار را بخشیده ام، اراذل و اوباش اصلاح طلب را که علیرغم همه ی جنایاتشان هنوز تشنه ی قدرتند حتی به نیم نگاه مهربانی ببینم.