پرواز لاشخورها

همیشه جنبش ها تندند، دوست و دشمن با هم قاطی می شوند و از هم شناخته نمی شوند، خوب و بد یکی می شوند، فرصتی برای نقد نیست چون الان وقتش نیست، وقت حرکت است. همیشه جنبش ها بهترین فرصت برای موج سوارانند. لاشخورها همیشه بالای جنبش ها پرواز می کنند.

دو سوی بازی

با دیدن این عکس ها حس غریبی به من دست می‌دهد. جس غریبی است. کسانی در برابر این دادگاه مسخره نشسته اند که زمانی خود قاضیان و مفتشان چنین دادگاهی بوده‌اند. کسی که خود بنیانگزار وزارت اطلاعات بوده، آن هم اطلاعات دهه‌ی شصت، حالا نیمه افلیج و جان برده از ترور به دادگاه آورده شده تا شاهد محکومیت و ویرانی زندگی سیاسی خود باشد. کسی که زمانی در انثلاب فرهنگی کمر به ویران کردن علوم انسانی بسته و بعد هم ادعای تخصص در علوم انسانی را داشته اینک در دادگاه به این اعتراف واداشته شده که علوم انسانی متهم اصلی خروش مردم بر ضد استبدادند. کسانی که در این نظام وزیر و تئوریسین و سخنگو و شکنجه گر و بازجو بوده اند همکنون خود زیر شکنجه به زور اعتراف می کنند که فاسدند. این جمع با کسانی که قلم و شخصیتشان را به قدرت فروخته اند کامل شده است. جوانانی که ذهن و فکرشان ابزار قدرت شده است. سردبیر پرتوانی که به گماشتگی در اتاق فکر فاسدترین فرد این سرزمین رضایت داده است. کسی که چشم بر همه‌ی فساد دیگران بسته سات همکنون خود دچار فاسدان قدرت طلب دیگری شده است. جوانانی که به هر چیزی دست می زنند که راهی به قدرت بیابند. از عملگی فکری قدرتمدارن تا یافتن نسبتی.   این دادگاه ها دادگاه های عجیبی هستند. محاکمه‌ی ساختگی قاتلان و شکنجه گران گذشته و آینده توسط قاتلان و شکنجه گران حال.  دلم برای همه‌ی این بیچارگان می‌سوزد.

 

 از میان این همه کسی هست که دیدنش تنم را به لرزه می اندازد. کسی که دوستش داشته ام. کاش همانقدر اندک هم خود را به قدرت آلوده نمی کرد. اما هنوز پاک است و بزرگوار. شاید به همین دلیل است که در سلول زندان دیوانه می شود.  

 

دل فولادم


ول کنید اسب مرا
راه توشه ی سفرم را و نمد زینم را
و مرا هرزه درا،
که خیالی سرکش
به در خانه کشاندست مرا.

رسم از خطه ی دوری، نه دلی شاد در آن.
سرزمینهایی دور
جای آشوبگران
کارشان کشتن و کشتار که از هر طرف و گوشه ی آن
می نشاندید بهارش گل با زخم جسدهای کسان.
فکر می کردم در ره چه عبث
که ازین جای بیابان هلاک
می تواند گذرش باشد هر راهگذر
باشد او را دل فولاد اگر
و برد سهل نظر در بد و خوب که هست
و بگیرد مشکل آسان.
و جهان را داند
جای کین و کشتار
و خراب و خذلان.

ولی اکنون به همان جای بیابان هلاک
بازگشت من میباید، با زیرکی من که به کار،
خواب پر هول و تکانی که ره آورد من از این سفرم هست و هنوز
چشم بیدارم هر لحظه بر آن می دوزد،
هستیم را همه در آتش بر پا شده اش می سوزد.

از برای من ویران سفر گشته مجالی دمی استادن نیست
منم از هر که در این ساعت غارت زده تر
همه چیز از کف من رفته به در
دل فولادم با من نیست
همه چیزم دل من بود و کنون می بینم
دل فولادم مانده در راه.
دل فولادم را بی شکی انداخته است
دست آن قوم بداندیش در آغوش بهاری که گلش گفتم از خون وز زخم.
وین زمان فکرم این است که در خون برادرهایم
ـــ ناروا در خون پیچان
بی گنه غلتان در خون ـــ
دل فولادم را زنگ کند دیگرگون.
 
نیما یوشیج

دستمال‌نامه

بعد از مدتها از ته دل خندیدم وقتی این خایه‌مال‌نامه‌ی مهاجرانی رو خوندم. قدرت و آرزوی اون یعنی غلت زدن در لجن و آلوده شدن به هر کثافتی.  

 

"این چنین میناگری ها کار توست... نقد مهندس موسوی بر یادداشت طنزنویسی، و نیز دفاع از حق انتقاد خانم فاطمه رجبی، از زمره همان میناگری هایی است که در زمانه عسرت و غلظت سنگین سیاست، کمتر دست می دهد... توضیح مهندس موسوی، نسیم خنک معطری از جنس همان هوای تازه بود... بگذارید به یکی دیگر از میناگری های ایشان اشاره کنم... رفته بودم باختران... شهر و پالایشگاه بمباران شده بود... شبی در مهمانسرای استانداری بودم. آقای نکویی استاندار بود. کم و بیش از سرما می لرزیدیم... آقای نکویی گفت: یک مطلبی را برایت بگویم که تا آخر عمر از یادم نمی رود. ساعت از یازده شب گذشته بود. تلفن دفترم زنگ زد. گفتند آقای نخست وزیر می خواهند با شما صحبت کنند. مهندس موسوی بود. دوستانه پرسید: «آقای نکویی خبر داری در این سرمای بی سابقه اسلام آباد غرب (سرما منهای ۳۰ درجه رسیده بود) برای حسن دیوانه چه فکری کردند؟» گفتم: «حسن دیوانه؟» «بله، روزنامه ها نوشته بودند. حسن دیوانه توی یک خرابه زندگی می کند. شما از فرماندار بپرسید برای او چه فکری کرده اند.»... تا فرماندار را پیدا کردم... یک ساعتی طول کشید. فرماندار گفت: «اتفاقا من هم نگران او بودم. کمیته امداد برایش جایی را در نظر گرفت. فعلا مشکلی ندارد.» آقای نکویی گفت: «خیالم راحت شد. دیدم ساعت نزدیک به یک بعد از نصف شب است. با خودم گفتم فردا صبح به آقای نخست وزیر اطلاع می دهم. آماده شدم بخوابم که دوباره صدای زنگ تلفن کشیک دفترم: «آقای استاندار! آقای نخست وزیر می خواهند با شما صحبت کنند.» مهندس موسوی با همان لحن آرام پرسید: «آقای نکویی برای حسن دیوانه فکر کردید؟» برای ایشان توضیح دادم... اینها میناگری های یک روح بزرگ است... همان بهشت گمشده همه ما، همان هوای تازه..." (عطاءالله مهاجرانی، روزنامه اعتماد ملی)  

 

دنیای دیگر

عکس العمل شدید جهان آزاد به قانون ضد زن در افغانستان خیلی خوشحالم کرد. اینجا هم تو پارلمان شدیدا سر این موضوع شلوغ شده بود.  اینجا همیشه توجیه دولت برای مردم عادی این بود که نیروهای کانادایی برای کمک به گسترش حقوق بشر، رفاه و آزادی به افغانستان رفتن و جالا دولت مجبوره به ابن قانون ضد انسانی عکس العمل نشون بده وگرنه بدجوری تو هچل میفته. باور کنیم یا نه، دنیا واقعا تغییر کرده. البته همه ی این تغییرها بسیار شکننده هستن و کمتر واقعا در عرف نهادینه شدن. ولی ما حالا خیلی متفاوتیم.  

 

پ.ن. متاسفم که سهم ایران و شبه روشنفکرانش از این تغییرات زیاد نیست. اما چاره ای نیست باید تغییر رو پذیرفت. دیر و زود داره اما سوخت و سوز نه.

 

روز جهانی آب و حقوق بشر

امروز روز جهانی آب بود. متاسفانه در کنفرانس وزیران در استانبول (پنجمین گفتگوی سالانه‌ی‌ آب) آب به عنوان حق بشری شناخته نشد و به عنوان نیاز بشری روش تاکید شد.  آمریکا، برزیل و مصر کشورهای عمده‌ی مخالف شناختن آب به عنوان حق بشری بودن. ترکیب این کشورها هم نشون میده که دلایل هم کاملا سیاسی و اقتصادی بودند.  در صورت شناخته شدن آب به عنوان حق بشری دیگه این کشورها قادر نخواهند بود منابع رو فقط برای خودشون نگه دارن و مجبورن به کشورهای همسایه هم آب بدن.

 الان یک میلیارد از مردم دنیا دسترسی به آب تمیز ندارن و دو و نیم میلیارد هم آب برای بهداشت در دسترس ندارن و این روندیه که داره ادامه پیدا می کنه. تا سال ۲۰۳۰ نصف مردم دنیا با مشکل کمبود آب مواجه خواهند بود.

مدل قدرت در ایران

ساختار قدرت در ایران بسیار پیچیده است اما برای  درک آن باید حتما ساده سازی هایی انجام شود. شاید حتی با یک مدل نتوان ساختار قدرت در ایران را تشریح کرد اما اگر همین مدل های ساده به مدد هم بیایند خواهند توانست تصویری نسبتا دقیق از تحولات قدرت به دست دهند:

 

 

یکی از مدل های کاربردی در تشریح ساختار قدرت در جمهوری اسلامی مدلی مشابه کره ی زمین است:   

- پوسته‌ی آن عوامل جزء نظام در جامعه است.  از استانداران و فرمانداران گرفته تا روسای ادارات، رده های پایین بسیج، شبه اپوزیسیون قانونی، حتی بعضی از وزرای غیر کلیدی. گاهی بسیاری از مردم عادی نیز ناخودآگاه بخشی از پوسته می شوند.

 - گوشته‌ی آن که به عنوان عنصر میانی بین جامعه و هسته‌ی قدرت عمل می کند قدرتمداران در راس و در معرض دیدند. از جمله رییس جمهور، گاها رهبر، وزرای کلیدی، مسئولین قوا و کاندیداهای عمده‌ی انتخاباتی. 

- هسته که منبع انرژی سیستم، تصمیم گیرنده، هدایت کننده و جهت دهنده‌ی اکثر رفتارهای نظام است. گروهی که هسته را اداره می کنند مسلما شامل رهبر اما حتما تعدادی بسیار بیشترند  

 

- در کنار این همه ملتی هم وجود دارند که بر این زمین زندگی می کنند.  

 

اما خصوصیات این مدل: 

 

- بر مبنای این مدل (همانگونه که برای زمین) هسته به عنوان منبع تغییر و تحول با ایجاد انرژی و هدایت آن از طریق گوشته قادر خواهد بود تصمیمات خود را به پوسته منتقل کند . 

 

به همین دلیل است که در نظام ایران علیرغم همه‌ی تشتت و بی نظمی ظاهری که در سطح دیده می شود هماهنگی بسیار دقیقی بین اجزاء مختلف در تامین مصالح نظام وجود دارد. 

 

- بر مینای این مدل هسته از تغییرات رخ داده در سایر بخش های ساختار قدرت بر حذر است. پوسته (همانند پوسته ی زمین) مدام در حال تغییر مکان است. همواره در آن گسل هایی جدید ایجاد می شود. قاره هایی جدید شکل می گیرد. تصادم رخ می دهد. زلزله رخ می دهد.  البته همیشه قدری بر گوشته تاثیر می گذارند. اما به دلیل ساختار چند لایه‌ی نظام قدرت این اتفاقات بسیار کم به هسته منتقل می شوند.   

- نمونه ی این موضوع اتفاقاتی است که در سطح جامعه می افتد. برخوردهای گروه های وابسته، نزاع های انتخاباتی، شورش ها، قتل های سیاسی، نارضایتی اجتماعی و ... نظام مبتنی بر قدرت چند لایه همواره سعی می کند توسط پوسته و در صورت لزوم با انعطاف پذیری گوشته‌ این تنش ها را جذب کند و از انتقال آن به هسته جلوگیری کند. واکنش های خاتمی و طرفدارانش دربرابر شورش های ۱۸ تیر (به عنوان میراگر یا Damper) و ماجرای قتل های زنجیره ای و مرگ سعید امامی به عنوان پایان ماجرا نمونه‌ ای از این دست است.  

 

- هسته پنهان است و بدون اینکه خود را در معرض قضاوت قرار دهد. همیشه ابتدائا این پوسته و سپس گوشته هستند که مورد قضاوت قرار می گیرند. به این طریق در صورتی که نتیجه‌ی احرای دستورات هسته توسط بخشی از گوشته با پوسته منجر به ایجاد مشکلاتی شود هسته می تواند با تغییر آن بخش خود را از معرض قضاوت قرار گرفتن برهاند.    

 

نمونه‌ی بسیار جالبی از این موضوع حضور احمدی نژاد در سمت ریاست جمهوری است. تقریبا در تمام نشریات دنیا و حتی توسط بسیاری از افراد داخلی احمدی نژاد به عنوان مسئول تمام مشکلات مملکت شناخته می شود. حتی علیرغم طرفداری علنی رهبر از وی اکثرا او را مقصر می دانند. با این جو ایجاد شده مسلما با تغییر رییس جمهور همه فکر خواهند کرد که انقلابی شده و همه چیز تغییر کرده است در حالیکه تنها اتفاق مهم تغییر عنصر انتقال سیاست های هسته‌ی مرکزی قدرت به پوسته است.  

 

مسلما این مدل (که فقط یک تنداندیشی بود) نیاز به تکمیل و اصلاح و وابینی دارد اما آنچه مهم است همانگونه که برای هزاران سال کسی از وجود لایه های زمین اطلاع نداشته و همانطور که قبل از کشف این موضوع تغییرات و تحولات سطحی زمین به عوامل ساده اندیشانه و نادرستی منتسب می شده در ایران اسلامی نیز تا زمانی که نقبی به این لایه ها زده نشود یا توسط شواهد سطحی با تفکری انتقادی به منشا تغییرات اندیشیده نشود همواره گمان خواهیم کرد که همه‌ی چیزی که می بنییم همه‌ی چیزی است که هست. نگاهی به اکثر نوشته ها و مقالات مدعیان شناخت سیاست و اجتماع این موضوع را نشان می دهد.

 

 

 

هوش و انتخابات ها

سه  چهار سال پیش که یه بابایی اینجا گفت خیلی احتمال حمله با ایران به خاطر برنامه اتمیش هست و حکومت هم اصلا کوتاه نمیاد. گفتم نگران نباش. جمهوری اسلامی باهوشتر از اونه که بزاره کسی بهش حمله کنه. بازی رو تا جای بی خطرش انجام می ده و ریسک ها رو خیلی خوب می شناسه.

 

حالا دیگه دوست و دشمن مجبورن اعتراف کنن جمهوری اسلامی تو این چندین سال اخیر یکی از بهترین سیاست های بین المللی رو در جهت حفظ مصالح نظام پیاده کرده.  

 

- جمهوری اسلامی تو بحرانی ترین دوره های حیاتش که پس از یازده سپتامبر و حمله به افغانستان بود با داشتن رفتار متفاوتی (سیاست خاتمی) تونست با توجه به ایجاد چهره ی دوگانه ای از جمهوری اسلامی ایران رو بی خطر تر از عراق نشون بده. ارسال اطلاعات غلط به آمریکا تونست حمله به عراق رو توجیه کنه. و بعد حضور فعال نظامی و امنیتی ایران در عراق آمریکا رو به حدی زمینگیر کرد که نتونه به حمله با ایران فکر کنه. 

 

- روی کار آوردن احمدی نژاد یکی از مهمترین سیاست های نظام بود. مرد یک دنده و کله شق و مقتدری که تونست در عرصه‌ی داخلی و بین المللی کارهایی رو بکنه که کسی دیگه جراتش رو نداشت. کسی که لازمه‌ی رفتار بین المللی و داخلی بود. ایران تجلیل ریسک خیلی دقیقی کرد و در حالی که روی لبه‌ی تیغ می رفت تونست تعادل خودش رو حفظ کنه. کار به جایی رسید که ایران به برنامه‌ی خودش برای به دست آوردن بمب اتم ادامه میده بدون اینکه کسی حتی حرف از حمله‌ی نظامی بزنه. 

 

- اما حالا بازی داره تغییر می کنه. کنار رفتن بوش و روی کار اومدن اوباما ایران رو با وضعیت بغرنجی روبرو کرد. اوباما بوش نیست که سیاست هاش انگ بخورن. اوباما مشخصا داره یه برنامه‌ی دقیق برای کنترل ایران طراحی می کنه. اوباما دستش رو تا حالا رو نکرده. اوباما انقده محبوبیت داره که حتی اگه مراکز اتمی رو هم بمباران کنه همه بگن حق داشته. اوباما پیچیده است. همه‌ی اینها نظام ایران رو شدیدا نگران کرده. شاید تردید عمده‌ای که نظام در کاندید شدن یا نشدن خاتمی داشت به دلیل این تردید بود. به همین دلیل بود که خاتمی اعلام کاندیداتوریش رو تا پس از انتخابات آمریکا به تعویق انداخت.  اما چون آمریکا دستش رو رو نکرد مجبور شد بالاخره بیاد وسط.  البته توجیه اصلی اینه که احمدی نژاد مهره‌ی خوبی در مقابل بوش بود، اما دربرابر شخصیت دموکرات و مردمی مثل اوباما خیلی کم میاره. به همین خاطره که خاتمی به عنوان یه مهره‌ی به درد بخور بروز می کنه.

 

حالا جمهوری اسلامی سعی می کنه تو دستش همه ورقی داشته باشه تا اگه لازم شد با توجه به سیاست های آمریکا که مجبورن مشخص شن هر کدوم رو که خواست بازی کنه.  

 

به هر حال یه جنگ هوش تو این چندین و چند مدت بین ایران و آمریکا انجام می شده و تا حالا به نظر میاد سران فوق العاده باهوش جمهوری اسلامی برنده شدن. بزارید ببینیم تو آینده چه جوری با ورق هاشون بازی می کنن. من که این همه هوش رو تحسین می کنم.

-

مصاحبه‌ی سی بی سی با یزدی

امروز رادیو سی بی سی تو برنامه‌ی As it happens که برنامه‌ی مورد علاقه‌ی منه (خصوصا صدای یکی از مجریهاش که نمی دونم   Carol Off. یا Robin Brown. اسمشه، باید ایندفعه دقت کنم ) یه مصاحبه با ابراهیم یزدی به مناسبت سی سالگی انقلاب داشت. مصاحبه‌ی بسیار جالبی بود. تکه هایی از مصاحبه‌ای رو که اون موقع سی بی سی با یزدی کرده بود پخش می کرد و بعد نظرش رو می پرسید. چندتا نکته واسم جالب بود: 

 

- یکی اینکه مجری سی بی سی تو سی سال پیش و بحبوحه‌ی انقلاب سوال هایی رو می پرسید که ملت ما خیلی وقت نیست شروع به پرسیدنشون از خودشون کردن. سوالهایی مثل اینکه «بعضی ها معتقدن که ملت ایران می دونن شاه رو نمی خوان ولی نمی دونن به دنبال چه چیزی هستن» یا «آیا اینکه حکم خدا باید حاکم باشه به جز یه دیکتاتوریه؟» یا اینکه «فرضا که بخواین حکم خدا رو هم حاکم کنید مگه کی می دونه حکم خدا چیه؟» و «آیا انقلاب مردم ایران چیزی بیشتر از جایگزینی شاه با خمینیه؟» 

 

- جواب های یزدی به این سوال ها بسیار  وحشتناک بود. یه آدم بسیار متعصب خشن که حتی ادب رو تو جواباش رعایت نمی کرد و با خشونت به مجری می گفت که نمی فهمه.  می گفت مردم ایران خیلی خوب می دونن چی می خوان، مگه نمی شنوید، اونا استقلال، آزادی و مهمتر از همه جمهوری اسلامی می خوان. دوباره گفت که اونا جمهوری اسلامی می خوان. وقتی مجری اون سوال مشکل حکومت دین رو پرسید با خشونت گفت : می گفت که اسلام مثل دین غربی ها نیست که تو خلوت آدما باشه بلکه باید بشه باهاش حکومت کرد. 

 

 - از همه جالبتر جواب های الان یزدی به مجری برنامه بود که بسیار بی شرمانه ادا می شدن. چوابهایی از سر پوست کلفتی و بی اعتنایی به شعور مخاطب. اینکه اصلا هم انقلاب بد نبوده خیلی هم خوب بوده ولی فقط بعدا منحرف شده. مردم می دونستن چی می خوان و .... مجری چندین بار ازش پرسید که آیا نظرش عوض شده یا اینکه از حرفای گذشته‌ش پشیمونه که یزدی با بیشرمی منکر شد و بعدش هم باز ادعای دموکراسی خواهی کرد.  وقتی که بیشرمانه گفت:«نه»  به قدری عصبانی شدم که تو ماشین با تمام نیرو داد زدم: «نه؟نه؟ نه؟ نه؟». راننده های بغلی پشت چراغ صدام رو شنیده بودن و فکر می کردن دیوونه شدم و عجیب نگاه می کردن. اگه اونها هم همچین موجودات وحشتناکی رو داشتن می فهمیدن دیوونه شدن سخت نیست. این موضوع به قدری ضایع بود که مجری تو جمله‌ی آخرش گفت: «آقای یزدی، من خیلی سورپرایز شدم که می بینم نظر شما نسبت به انقلاب با سی سال پیش هیچ تغییری نکرده.» 

 

هیچوقت از این جونور هفت خط خوشم نیومده. وقتی بعد از بازرگان سرپرستی نهضت آزادی رو به عهده گرفت خیلی ها معتقد بودن که فاتحه‌ی نهضت آزادی خونده س.  یزدی بیشتر از اینکه رهبری یه نهضت رو به عهده داشته باشه یه کارچاق‌کن و واسطه یا پادو برای حکومته. تا نقش شبه اپوزیسیون قانونی و کنترل شده رو پر کنه، نقشی که با از زهوار در رفتن نهضت آزادی  به نیروهای تازه نفس ادوار و دفتر تحکیم واگذار شده. به هر حال به ابراهیم یزدی اندکی عزت الله سحابی و اون زنیکه‌ی آشغال اعظم طالقانی رو هم اضافه کنید.  بازرگان و یدالله سحابی و طالقانی اگرچه همچین مالی نبودن ولی نه قدرت پرست بودن، نه دورو و نه فاسد.