سیاست در حماعت ایرانی از مرزهای احساس عبور نمی کند. واقعیت این است که در این جماعت دو گروهند: کسانی که سیاست را به جای اینکه بفهمند حس می کنند و کسانی که سیاست را می فهمند و از نفهمیدن و احساسی بودن دیگران سواری می گیرند.
جالب اینجاست که آنان که سیاست را نمی فهمند فکر می کنند از آنها که می فهمندش بهتر سیاست می دانند و همیشه سواری می دهند.
هیچ کسی را دیدهاید از خودش سوال کند:
- چرا احمدی نژاد رییس جمهور شد؟ چرا اینگونه بی مهابا رفتار می کند؟ چرا سخنان ظاهرا مشکلساز در صحنهی بینالمللی بر زیان می آورد؟ نه! همه فقط جوک می گویند و احمقش می دانند. در حالی که او یکی از حساسترین نقشهای سیاسی را در دورههای ریاست جمهوری برعهده داشته است.
- چرا خاتمی می خواهد کاندید شود؟ چرا ادا در می آورد؟ چرا نوری توسط تحکیم و ادوار که آلت دست چپ حکومتیند علم شد و بعد هم سر و صدایش خوابید؟ نقش میرحسین چیست؟ چرا نظام دارد برگرداندن خاتمی را به قدرت سبک و سنگین می کند؟
- این سیل دست پروردگاران اصلاح طلبان حکومتی در رسانههای خارج از کشور اعم از هلندیش تا بی بی سی چه می کنند؟ چرا ابراهیم یزدی برای مذاکره با اوباما به آمریکا رفته است؟
می دانم که هیچگاه از خودتان نپرسیدهاید چون فکر می کنید جواب همهی این سوالات را می دانید. مگر نه؟
باز هم دلقک بازی های انتخابات شروع شد و یه مشت کثافت شروع کردن به خر کردن مردم و بردنشون پای صندوق رای. کثافتایی که با این کاراشون می خوان پست و مقام آینده شون رو تامین کنن. یکی میگه نوری، یکی میگه خاتمی، یک دیگه میگه میرحسین موسوی. من حالم از این همه سالوس قدرت طلب به هم می خوره که تمام سرمایه شون بازی دادن مردمه تا بتونن به جایی برسن. من حالم از این همه احمق که مثل گوسفند موندن تا یکی بهشون بگه چیکار کن به هم می خوره. من حالم از پیرا از جوونای این مملکت به هم می خوره که فقط دنبال کثافتن. کاش من اونجا به دنیا نمیومدم. هیچوقت اسمش رو نمی شنیدم.
به این سخنان کرزای دقت کنید:
هفته گذشته رئیس اداره ملی اطلاعات آمریکا به نمایندگان سنای آن کشور گفته بود که دولت حامد کرزی تنها بر ۳۰ درصد خاک افغانستان کنترل دارد و بقیه مناطق این کشور توسط طالبان و یا بزرگان محلی اداره می شود.
رئیس جمهور افغانستان در گفتگویی اختصاصی با بی بی سی، حاکمیت بزرگان محلی بر بخشهایی از این کشور را بخشی از حاکمیت دولتی توصیف کرد.
او معتقد است که حاکمیت بزرگان محلی برمناطقی از افغانستان خود نشانه ای از حاکمیت دولت مرکزی بر این مناطق است.
آقای کرزی گفت: "اگر حرف رئیس کل اداره اطلاعات امریکا این است که بزرگان قومی بر بسیاری از مناطق افغانستان حاکمیت دارند، این جای خوشحالی است. این کار اصل حکومت مردمسالار و مردمی است. حکومت قوی هم همین است."
آقای کرزی گفت مشکل غربیها در رابطه با افغانستان این است که آنان نمی توانند تفاوت میان بزرگان قومی و عالمان دینی با جنگ سالاران را درک کنند. در حالی که حکومت های قوی آنهایی اند که رابطه نزدیکی از طریق بزرگان محلی و عالمان دینی با مردم برقرار کنند.
دوباره بیانگر این موضوع است که در جوامع ایدئولوژیک دموکراسی جز از طریق تعامل عرف ملی و حکومت به دست نخواهد آمد. دموکراسی زاییدهی تعامل با عرف اجتماعی است.
مدتهاست حس می کنم که بی بی سی فارسی در حال تبدیل شدن به یک سایت داخلی جمهوری اسلامی ایران است. این حس را که با چند نفر از دوستان مطرح کردم، معلوم شد که درک آنها هم چندان متفاوت نیست. دیدن مطلبی کاملا جانبدارانه بدون نام نویسنده در بزرگداشت احمد بورقانی در بی بی سی فارسی تاییدی بود بر این نگاه. مطلب بی نام در سایت یک خبرگزاری یا باید یک خبر به دست آمده توسط خبرنگاران آن خبرگزاری باشد یا اینکه بیانگر نظر رسمی خبرگزاری و حالا بی بی سی خود را مسئول این می داند که به مدح یک مقام سابق جمهوری اسلامی بپردازد. توجه کنید که بحث من اصلا به صلاحیت یا عدم صلاحیت بورقانی برای ممدوح واقع شدن بر نمی گردد، بلکه بحث بر سر رفتار حرفهای یک خبرگزاری مدعی حرفهای بودن است. من نمی دانم چرا بی بی سی همه ی خط قرمزهای لازم برای یک نشریهی اصلاح طلب حکومتی ایران را محترم می شمارد و چرا حضور اپوزیسیون ضد حکومتی را در خبرها و تحلیلهایش محدود می کند، نمی دانم این اثر حضور روزنامهنگاران وابسته به روزنامه های اصلاح طلب (یا به ادعای برخی روزنامه نگاران ارسالی جمهوری اسلامی) در بی بی سی فارسی است یا اینکه سیاست های کلی دولت بریتانیا و (اگر به بی بی سی برنحورد 'به تبع آن' ) بنیاد بیبیسی موجب اتخاذ چنین روش در ادارهی بی بی سی فارسی شده است. فراموش نکنیم که بی بی سی یک خبرگزاری با ابعاد جهانی و مدعی تعهد به اصول حرفهای و مستقل خبری است. و اما سوال من از شما؟ راستی شما وقتی بی بی سی را می خوانید حس نمی کنید مشغول خواندن یک سایت خبری از اصلاح طلبان حکومتی هستید که سعی می کند نشانی از کسانی که با کلیت نظام مخالفند نداشته باشد و در چارچوبهای سیاستهای اصلاح طلبان مذکور حرکت کند؟ مثلا آیا در انتخابات ریاست جمهوری گذشته حس نمی کردید بی بی سی تلاش داشت (تاکید می کنم: تلاش داشت) تا حرف تحریمیان به کرسی ننشیند؟
شاید این جملهی کانون نویسندگان مهمترین جملهای باشد که این روزها شنیدهام.
«راست این است که کسانی که به آزادی اندیشه و بیان و قلم باور دارند و خود را دشمن سانسور و خودکامگی میدانند هرگز گردن به یوغ رهبری کاریزماتیک نمیگذارند. نویسندهی آزادهای که در کشاکش آزادی و خودکامگی بهای آزادی را با گلوی به طناب و ریسمان تافتهی خود میپردازد، چه نسبتی با تفکر شبان- رمگی دارد؟»
به هر حال نباید فراموش کرد که بسیاری مبارزان معتقد به شبان-رمگی نیز هستند که به خیال خود در راه آزادی جان خود را می دهند چنان که بسیار دیدیم و می بینیم متعهدان به گروه، سازمان و رهبری را که جان در راه آزادی می نهند به خیال خویش در حالیکه بردگان یا ابزاری بیش در دست کسانی دیگر نیستند. این نکتهی مهمی است که نباید خلط شود.
طعم دموکراسی را می شود اینجا در هنگامهی پیش انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چشید. وارد آوردن اشکال آسان است اما این از نمونههای واقعی دموکراسی است که در کشوری که مدعی امپراطوری جهان است رخ می دهد و همین نکته است که ماجرا را اینهمه مهم می کند. در کشورهای ذره بینی جهان دولتها دموکراسی را به بهانهی منافع ملی سرکوب و منهدم می کنند و اینجا در مدعی ترین کشور جهان دموکراسی بی مهابا به نقد کلیدی ترین تصمیمات ملی می پردازد.
نکتهی جالب در این انتخابات دو اولین است. اولین زن با شانس بالا و اولین سیاه. اولی شاید برای من به اندازهی دومی مهم نباشد. در کشوری که وحشیگری تا دههی شصت به حدی بوده است که از حضور سیاهان در مدارس سفید جلوگیری می کردهاند اکنون یک سیاه جوان (آن هم با نام میانی حسین) شانس بزرگ اننخابات است. در چارچوب تحولات جوامع و رشد تمدن بشری این نشانه ی بسیار خوبی است.
این روزها از Democracy Now بیشتر از همهی شبکههای خبری-تحلیلی لذت می برم. عالی است که پادکست دارند و میشود موقع دویدن روی تریدمیل دید و شنید.
مستند Taxi to the Dark Side نمونهای از روش فجیعیه که جناحی در آمریکا بهش معتقدند و ساختن و نامزد اسکار شدن این فیلم نمونهای از روشی دیگر در این جامعه است که سعی می کنه گروه اول رو شرمسار کنه و این از برکات یک دموکراسی واقعیه.
حکایت تعامل جامعهی دینی و دموکراسی حکایتی دیرپا به عمر تاریخ ادیان سازمانیافته در تاریخ بشری است، اما شاید در طول این تاریخ در دو مرحله این موضوع از اهمیت ویژهای برای جوامع برخوردار شده است و در ذهن آدمیان این جوامع برجسته گشته است. اولین مرحلهی آن در پایان قرون وسطی و سلطهی کلیسا بر زندگی جوامع غربی شروع گشته است. این مرحله از دورهی روشنگری آغاز شده و اگرچه همکنون دورهی جوانی خود را پشت سر گذاشته است ولی در عین میانسالی موضوعی مورد بحث در جوامع غربی است. اما مرحلهی دوم طی نیم قرن اخیر در جوامع اسلامی رخ داده است و هنوز نوزاد است. نمونههای آشکار این تعامل را که شاید سزاوارتر برای آن عنوان تقابل باشد میتوان در اکثر کشورهای با هویت اسلامی در آسیا یافت. این موضوع که اکثرا به عنوان زیرمجموعهای از برخورد سنت و مدرنیته در نظر گرفته می شود در جوامعی مانند ایران و افعانستان که دورهای از حکومت دینی (جمهوری اسلامی در ایران و طالبان در افغانستان) را تجربه کرده اند شکل آشکارتری به خود گرفته است. بهانهی ادامهی این مقدمه اخباری است که این روزها از حساسیتهای موجود در افغانستان در رابطه با نحوهی برخورد ارزشهای دینی توسط دینمداران و سیاستمردان منتشر می شود.
نمونههای زیر شما را به اخباری از این دست رهنمون می شوند:
خرم: سریالهای هندی بت پرستی را ترویج می کند
جنجال طلوع و دادستان افغانستان و اقدامات فراقانونی
ملاهای افغانستان خواهان اجرای علنی اعدام هستند
سنای افغانستان خواستار سانسور تلویزیونها شد
با توجه به اینکه: ۱. دولت افغانستان همکنون تحت عنوان حکومتی دموکراتیک - هر چند شکننده - شناخته می شود و ارزشهای دموکراتیک آن توسط جوامع غربی دیدهبانی می شود و ۲. مشخصا ملت افغانستان دارای دلبستگیهای مذهبی قویی میباشد و ۳. همین ملت دورهای از حاکمیت خشن مذهبی را از سر گذرانده است و به نظر میآید اکثریت تعیینکنندهی مردم افغانستان از آن دوره خاطرهای خوشایند ندارند سوالی که مطرح میشود این است که اگر شرایط به وصف موجود ادامه یابد و ساختار سیاسی فعلی افغانستان حفظ گردد سرنوشت چنین ملتی به کجا خواهد انجامید؟ درهمزیستی دموکراسی و دینمداری کدام پیروزند؟ آیا دموکراسی و ارزشهای همزاد آن همانند حقوق بشر، آزادی بیان، حقوق طبیعت و ... دین را از صحنهی اجتماع بیرون خواهند راند و جامعهای بیدین یا حداقل بیتوجه به ارزشهای دینی خواهند ساخت یا اینکه دین با تحمیل ارزشهای خود بر جامعه روند دموکراسی را از بین خواهد برد؟ سوالی که از بطن این دو سوال پدید میاید این است که روشی که حکومت مدعی دموکراسی افغانستان پیش گرفته آیا به عنوان روشی درست در متن تاریخ این کشور قضاوت خواهد شد یا خیر؟ و دیگر اینکه آیا چنین روشی در روند نیل به دموکراسی طبیعی است یا خیر؟
هر پاسخی به این سوالات داده شود مطمئنا موافقان و مخالفان زیادی خواهد داشت. مسلما بسیاری از موافقان دموکراسی تن دادن به این شرایط را مخالف اصول اولیه دموکراسی خواهند دانست و آن را بازگشتی مرتجعانه به عقب تفسیر خواهند کرد و دینمداران اصولا خواهان شرایط سختتری در قبال آزادیهای اجتماع هستند، ولی چنانچه با نگاهی تاریخی و در ظرف زمان تحول ملتها به عکسالعملهای دولت افغانستان نگریسته شود قضاوتی منصفانهتر صورت خواهد گرفت. به نظر نگارنده عکسالعملهای دولت افغانستان که گاها متناقض و عجیب دیده میشوند هم هوشمندانه و هم طبیعی هستند. این تناقض و تقابل در رفتارها و عکسالعملهای دولت در خبرهای فوق طبیعی است به دلیل اینکه ذات دولت دموکراتیک برخاسته از آمال مردم است و تناقضهای موجود در جامعه باید بتواند خود را در نمایندهی آن یعنی دولت نشان دهد و هوشمندانه است چون دولت بدون اینکه سعی کند با تظاهر به مترقی بودن رفتارهایی خوشایند ایدهآلیستهای دموکراسیخواه نشان دهد سعی میکند با تعامل با طیف فوقالعاده قدرتمند دینمداران، از نارضایتی و گرایش آنها به ضدیت افراطی با دموکراسی جلوگیری کند. به بیانی دیگر حتی اگر این دولت در مملکت دینمدار افعانستان به اصول دینی پایبند نباشد، در طی راه دراز دموکراسی، موظف است ارزشهای این مردم را پاس بدارد تا امکان پایداری خود را افزایش دهد. البته دولت دموکراتیک در واقع در عین رعایت یا حداقل تظاهر به پاسداشت اصول مورد احترام مردمش، لازم است اصل نهادین دموکراسی یعنی احترام به حق اقلیتها را نیز مورد نظر قرار دهد و این امری است که دولت افغانستان در حد مقدورات خود به آن دست یازیده است.
از آن جملهی این موارد اجازهی فعالیت آزادانه به رسانهها در عین کنترل موردی آنها برای اطفای آتش حساسیتهاست. در اینجا به عنوان یک مطالعهی موردی در رفتار حکومت افغانستان میتوان به موضوع عبدالرحمن اشاره کرد:
محکومیت عبدالرحمن نمایشی از پایبندی حکومت افغان به ارزشهای مهم برای بخش تاثیرگذار رهبران دینی و آزادی مخفیانه و فراری دادن وی نشانهای از تعهد دولت افغانستان به اصول دموکراسی است. مسلما مخالفت مستقیم دولت افغانستان با رای دادگاه تاثیری جز متزلزل نمودن پایههای نازک دموکراسی در جامعهی فوق حساس افعانستان نمیداشت ولی تدبیر هوشمندانهی دولت باعث شد تا بتواند از این بحران کوتاهمدت به سلامت گذشته و آن را تبدیل به تقابلی فراگیر ننماید.
ادامه دارد