settle down

این کلمه ای نیست که دوست داشته باشم. بوی مرداب می دهد، بوی مرگ مغزی...

خسته

چرا من این همه خسته م؟ چرا؟

خنگ

هیچی بدتر از این نیست که احساس کنی داری خنگ می شی ... 

بنویسم...

دلم می خواد بخونم، بنویسم...

...

این روزها منتظرم. منتظر تو. بی تابانه.

کاش

کاش بمیرم....

دلم، دلم...

می دونی چقده گریه نکردم؟ خیلی وقته... دلم داره می ترکه... دلم کلی گریه می خواد... دلم خسته س... دلم می خواد کلی گریه کنم و بعد بخوابم تا ابد.... دلم حافط می خواد، مولانا، شمس، شاملو... دلم بارون می خواد، خیس شدن... دلم بابا رو می خواد ... دلم خسته س، تنگه ... دلم خودم رو می خواد که این روزا حسابی گمش کردم... دلم گریه می خواد... کلی گریه ... دلم خدا رو می خواد که منو یادش رفته .... دلم تو رو می خواد ... تو رو .... تو رو .... 

 

...

کاشکی ...

احمق

نمی دونم وقتی جایی کسی منتظرم نیست چرا واسه رفتن هیچان زده ام؟ چرا من همیشه احمقم؟

باز

چی باعث میشه وقتی که می دونم تموم شدم  باز بخوام شروع کنم؟ وقتی دلم یه خواب ابدی می خواد سعی کنم دوباره چشام رو باز کنم؟ تو؟ بارون؟ خورشید؟ بهار؟ تو؟   

 

خوابم میاد... من خوابم میاد... خیلی خوابم میاد...